فیک جونگکوک:تاته مائه
فیکجونگکوک:تاتهمائه
part¹⁰
توی عمارت همه خوابیده بودن
کسی بیدار نبود
از خوابید پرید
کابوس دیده بود
کابوس اون شکنجهها و شلاقهای وحشتناکی که کشیده بود
عرق کرده بود
از روی تخت بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت
لیوان آبی پر کرد و خورد
از پنجرهای آشپزخونه به بیرون نگاه کرد
هوا بارونی بود
بارون شدیدی میبارید
رعدوبرقهای وحشتناکی در آسمان وسیع گذر میکرد که قلب دختر رو به درد میآورد
عاشق هوای بارونی بود ولی هوا هیاهوی بدی داشت
قطرات باران محکم و با سرعت به پنجره برخورد میکردن
به بیرون خیره شده
جز صدای بارون هیچ صدای نمیآمد
کل محیط با سروصدای بارون پر شده بود
داشت از این آرامش پر سروصدا لذت میبرد که صدای باز شدن در آمد
نگاهشو به در داد که صدای عدهای رو شنید
" اوحححح مامان حسابی خسته شدم "
" خستم کردی دختر از صبح تا حالا هی داری نق میزنی "
" بسه دیگه از صبح تا حالا دارم جَربحثهای شما دوتا رو تحمل میکنم، کی میخواید دست بردارید "
" باشه حالا تو دیگه نقنق نکن که خودتم دست کمی از ما نداشتی "
" عجب بارونی داره میاد خیس آب شدیم "
با تعجب به طرف صدا نگاه میکرد، ولی تصویری از صدا نداشت
به حرفاشون با دقت گوش میکرد، به نظر میرسید یه خانواده باشن که بعد از یه سفر طولانی رسیدن به خونه
یهو یه دختر، یه زن، یه مَرد وارد آشپزخونه شدن که باعث شد صدای جیغ دختر و زن در بیاد
جونگکوک با سرعت از پلهها ها پایین و وارد آشپزخونه شد
" چیشده؟ "jk
نگاهشو به پدر،مادر و خواهرش داد
" مامان، بابا؟ "jk
[( پدر جونگکوک= f,jk،،مادر جونگکوک= m,jk )]
" نمیدونستیم مهمون داری؟ "m,jk
نگاهشو به ا.ت داد و نزدیکش شد و دستش رو روی شونش گذاشت
" مامان بابا، ایشون جانگ ا.ت همکار و دوست نزدیک منه "jk
دختر خودشو جمع جور کرد و تعظیم کرد
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
لبخندی زدن
" ما هم همینطور دخترم، من جئون(اسم پدر جونگکوک) هستم پدر جونگکوک "f,jk
" منم جئون(اسم مادر جونگکوک) هستم مادر جونگکوک "m,jk
" منم که میشناسی "
خندهای کرد
" اره "a.t
" از کجا؟ "jk
" منو ا.ت باهم، هم دانشگاهی بودیم از اونجا باهم رفیق فابریک شدیم "
" نمیدونستم با خواهر آشنایی داری "jk
" منم فکر نمیکردم خواهر داشته باشی فکر میکردم برادر داشته باشی "a.t
" برادر که دارم، ولی چایوون بخاطر اینکه زیاد اینجا نیست راجبش به کسی نگفتم "jk
[( جونگکوک توی دنیای واقعی خواهر نداره فقط یه برادر داره اینم یه فیکه و چایوون یه شخصیت خیالیه بگرنه چایوون خواهر جونگکوک توی دنیای واقعی وجود خارجی نداره )]
part¹⁰
توی عمارت همه خوابیده بودن
کسی بیدار نبود
از خوابید پرید
کابوس دیده بود
کابوس اون شکنجهها و شلاقهای وحشتناکی که کشیده بود
عرق کرده بود
از روی تخت بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت
لیوان آبی پر کرد و خورد
از پنجرهای آشپزخونه به بیرون نگاه کرد
هوا بارونی بود
بارون شدیدی میبارید
رعدوبرقهای وحشتناکی در آسمان وسیع گذر میکرد که قلب دختر رو به درد میآورد
عاشق هوای بارونی بود ولی هوا هیاهوی بدی داشت
قطرات باران محکم و با سرعت به پنجره برخورد میکردن
به بیرون خیره شده
جز صدای بارون هیچ صدای نمیآمد
کل محیط با سروصدای بارون پر شده بود
داشت از این آرامش پر سروصدا لذت میبرد که صدای باز شدن در آمد
نگاهشو به در داد که صدای عدهای رو شنید
" اوحححح مامان حسابی خسته شدم "
" خستم کردی دختر از صبح تا حالا هی داری نق میزنی "
" بسه دیگه از صبح تا حالا دارم جَربحثهای شما دوتا رو تحمل میکنم، کی میخواید دست بردارید "
" باشه حالا تو دیگه نقنق نکن که خودتم دست کمی از ما نداشتی "
" عجب بارونی داره میاد خیس آب شدیم "
با تعجب به طرف صدا نگاه میکرد، ولی تصویری از صدا نداشت
به حرفاشون با دقت گوش میکرد، به نظر میرسید یه خانواده باشن که بعد از یه سفر طولانی رسیدن به خونه
یهو یه دختر، یه زن، یه مَرد وارد آشپزخونه شدن که باعث شد صدای جیغ دختر و زن در بیاد
جونگکوک با سرعت از پلهها ها پایین و وارد آشپزخونه شد
" چیشده؟ "jk
نگاهشو به پدر،مادر و خواهرش داد
" مامان، بابا؟ "jk
[( پدر جونگکوک= f,jk،،مادر جونگکوک= m,jk )]
" نمیدونستیم مهمون داری؟ "m,jk
نگاهشو به ا.ت داد و نزدیکش شد و دستش رو روی شونش گذاشت
" مامان بابا، ایشون جانگ ا.ت همکار و دوست نزدیک منه "jk
دختر خودشو جمع جور کرد و تعظیم کرد
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
لبخندی زدن
" ما هم همینطور دخترم، من جئون(اسم پدر جونگکوک) هستم پدر جونگکوک "f,jk
" منم جئون(اسم مادر جونگکوک) هستم مادر جونگکوک "m,jk
" منم که میشناسی "
خندهای کرد
" اره "a.t
" از کجا؟ "jk
" منو ا.ت باهم، هم دانشگاهی بودیم از اونجا باهم رفیق فابریک شدیم "
" نمیدونستم با خواهر آشنایی داری "jk
" منم فکر نمیکردم خواهر داشته باشی فکر میکردم برادر داشته باشی "a.t
" برادر که دارم، ولی چایوون بخاطر اینکه زیاد اینجا نیست راجبش به کسی نگفتم "jk
[( جونگکوک توی دنیای واقعی خواهر نداره فقط یه برادر داره اینم یه فیکه و چایوون یه شخصیت خیالیه بگرنه چایوون خواهر جونگکوک توی دنیای واقعی وجود خارجی نداره )]
۴.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.