رمان(عاشق منه؟!) پارت چهارم
سلام مجدد دوستان.
اینم از پارم چهارم:
ادامه ویو جونگ هی:
از بیرون یه صدای عجیب و ترسناک اومد...
.
.
.
صدای شلیک گلوله بود....
یهو سوهو و یوجونگ اومدن بیرون و منو دیدن.
یوجونگ: تو اینجا بودی؟؟!
سوهو: واقعا؟؟!
جونگ هی: آره ولی اینو ولش کنین بیاین بریم بیرون ببینیم کی بود...
.
.
.
رفتیم بیرون دیدیم یه مرد یکم دور تر از کمپانی وایساده بود رفتیم جلوتر.
سوهو: ببخشید آقا.
همون مرد: میخواین بدونین چرا صدای شلیک اومد؟؟
یوجونگ: آره درسته.
مرد: من هر شب این موقع میام اینجا. اون طرف رو ببینید، تقزیبا چندین کیلومتر اون ور تر یه عمارت هست که میگن یه مافیا اونجا زندگی میکنه هر شب دقیقا توی همین لحظه صدای شلیک از اونجا میاد انقدر صداش بلنده که تا اینجا میاد.
جونگ هی: ما تا حالا نشنیدیم چون هر شب زود میرفتیم امشب دیر شد.
سوهو: آقا شما اینجا چیکار میکنید؟؟
مرد: آقای چوی من مسئول پارکینگ هستما نشناختین؟؟
سوهو یکم دقت کرد...
سوهو: عا ببخشید تاریک بود متوجه نشدم.
مرد: مهم نیست فقط به نظرتون اون مافیایی که توی اون عمارت هست هم شما و آقای لی رو به نام مافیا های مخفی میشناسه؟؟!!
جونگ هی: شاید بشناسه شایدم نشناسه.
یوجونگ: بهتره ما دیگه بریم.
سوهو: آره بریم.
خداحافظی کردن و رفتن داخل پارکینگ.
سوهو: جونگ هی، یوجونگ امشب بیاین عمارت من.
جونگ هی: مگه مامان و بابات نیستن؟!
سوهو: رفتن سفر تا دو هفته دیگه برمیگردن.
جونگ هی: باشه میایم. یوجونگ میای؟
یوجونگ: آره ولی منو جونگ هی هیچ وسیله و لباسی نیاوردیم.
سوهو: اشکال نداره باهم میریم خونه شما سریع لباس و وسایلاتون رو بردارین و بعد میریم خونه ی ما.
یوجونگ: باشه.
راه افتادن و رفتن خونه جونگ هی و یوجونگ لباسا و وسایلاشون رو برداشتن و رفتن عمارت سوهو.
پرش زمانی به وقتی رسیدن:
ویو یوجونگ:
وقتی رسیدیم و پیاده شدیم عمارت خیلی شیک و مجللی بود رفتیم داخل اما یه مشکلی بود...
.
.
.
در عمارت باز مونده بود....
انگار دزد اومده بوده سریع رفتیم داخل کل عمارت و گشتیم و همه جا رو زیر رو رو کردین همه چیز سر جای خودش بود... ولی...
وقتی رفتیم داخل اتاق مطالعه و اسناد سوهو و کمپانی و اینا قفل در گاوصندوق یکم کج شده بود انگار یکی سعی داشته بشکنتش اما خوشبختانه نتونسته درش رو باز کردیم و چکش کردیم هیچ چیز تکون نخورده بود تا اینکه متوجه شدیم کپی مدارک کمپانی نیست...
جونگ هی: حالا چیکار کنیم سوهو؟؟!!
سوهو: مهم نیست.
جونگ هی: یعنی چی مهم نیست مدارک به اون مهمی.
سوهو: اول اینکه اونا کپی بودن و اصلی نبودن دوم اینکه اونا اصلا به درد اون دزد نمیخورن چون اونا نسخه مدارک قدیمی بودن و وقتی رفتم تمیدشون کردم یه سری اطلاعات عوض شد قدیمی دیگه لازم نبود ولی یادم رفت بندازمش دور.
یوجونگ: کم بود سکته رو بزنیم.
جونگ هی: دقیقا.
سوهو: اگه سکته رو میزدی من کسی رو نداشتم که عاشقش باشمااا.
جونگ هی: فیلم هندی شدا.
یوجونگ: کجاش فیلم هندی شد.
جونگ هی: تازه آشنا شدین یه ساعت پیش همو بوسیدینا.
سوهو: مگه کلا تو پشت در بودی؟؟!
جونگ هی: شرمنده.
یوجونگ: درد شرمنده.
ادامه ویو یوجونگ:
صدا در اومد...
خدمتکار عمارت سوهو بود.
خدمتکار: سلام خوش اومدین.
یوجونگ: خیلی ممنون.
خدمتکار:....
بای تا پارت بعد.
اینم از پارم چهارم:
ادامه ویو جونگ هی:
از بیرون یه صدای عجیب و ترسناک اومد...
.
.
.
صدای شلیک گلوله بود....
یهو سوهو و یوجونگ اومدن بیرون و منو دیدن.
یوجونگ: تو اینجا بودی؟؟!
سوهو: واقعا؟؟!
جونگ هی: آره ولی اینو ولش کنین بیاین بریم بیرون ببینیم کی بود...
.
.
.
رفتیم بیرون دیدیم یه مرد یکم دور تر از کمپانی وایساده بود رفتیم جلوتر.
سوهو: ببخشید آقا.
همون مرد: میخواین بدونین چرا صدای شلیک اومد؟؟
یوجونگ: آره درسته.
مرد: من هر شب این موقع میام اینجا. اون طرف رو ببینید، تقزیبا چندین کیلومتر اون ور تر یه عمارت هست که میگن یه مافیا اونجا زندگی میکنه هر شب دقیقا توی همین لحظه صدای شلیک از اونجا میاد انقدر صداش بلنده که تا اینجا میاد.
جونگ هی: ما تا حالا نشنیدیم چون هر شب زود میرفتیم امشب دیر شد.
سوهو: آقا شما اینجا چیکار میکنید؟؟
مرد: آقای چوی من مسئول پارکینگ هستما نشناختین؟؟
سوهو یکم دقت کرد...
سوهو: عا ببخشید تاریک بود متوجه نشدم.
مرد: مهم نیست فقط به نظرتون اون مافیایی که توی اون عمارت هست هم شما و آقای لی رو به نام مافیا های مخفی میشناسه؟؟!!
جونگ هی: شاید بشناسه شایدم نشناسه.
یوجونگ: بهتره ما دیگه بریم.
سوهو: آره بریم.
خداحافظی کردن و رفتن داخل پارکینگ.
سوهو: جونگ هی، یوجونگ امشب بیاین عمارت من.
جونگ هی: مگه مامان و بابات نیستن؟!
سوهو: رفتن سفر تا دو هفته دیگه برمیگردن.
جونگ هی: باشه میایم. یوجونگ میای؟
یوجونگ: آره ولی منو جونگ هی هیچ وسیله و لباسی نیاوردیم.
سوهو: اشکال نداره باهم میریم خونه شما سریع لباس و وسایلاتون رو بردارین و بعد میریم خونه ی ما.
یوجونگ: باشه.
راه افتادن و رفتن خونه جونگ هی و یوجونگ لباسا و وسایلاشون رو برداشتن و رفتن عمارت سوهو.
پرش زمانی به وقتی رسیدن:
ویو یوجونگ:
وقتی رسیدیم و پیاده شدیم عمارت خیلی شیک و مجللی بود رفتیم داخل اما یه مشکلی بود...
.
.
.
در عمارت باز مونده بود....
انگار دزد اومده بوده سریع رفتیم داخل کل عمارت و گشتیم و همه جا رو زیر رو رو کردین همه چیز سر جای خودش بود... ولی...
وقتی رفتیم داخل اتاق مطالعه و اسناد سوهو و کمپانی و اینا قفل در گاوصندوق یکم کج شده بود انگار یکی سعی داشته بشکنتش اما خوشبختانه نتونسته درش رو باز کردیم و چکش کردیم هیچ چیز تکون نخورده بود تا اینکه متوجه شدیم کپی مدارک کمپانی نیست...
جونگ هی: حالا چیکار کنیم سوهو؟؟!!
سوهو: مهم نیست.
جونگ هی: یعنی چی مهم نیست مدارک به اون مهمی.
سوهو: اول اینکه اونا کپی بودن و اصلی نبودن دوم اینکه اونا اصلا به درد اون دزد نمیخورن چون اونا نسخه مدارک قدیمی بودن و وقتی رفتم تمیدشون کردم یه سری اطلاعات عوض شد قدیمی دیگه لازم نبود ولی یادم رفت بندازمش دور.
یوجونگ: کم بود سکته رو بزنیم.
جونگ هی: دقیقا.
سوهو: اگه سکته رو میزدی من کسی رو نداشتم که عاشقش باشمااا.
جونگ هی: فیلم هندی شدا.
یوجونگ: کجاش فیلم هندی شد.
جونگ هی: تازه آشنا شدین یه ساعت پیش همو بوسیدینا.
سوهو: مگه کلا تو پشت در بودی؟؟!
جونگ هی: شرمنده.
یوجونگ: درد شرمنده.
ادامه ویو یوجونگ:
صدا در اومد...
خدمتکار عمارت سوهو بود.
خدمتکار: سلام خوش اومدین.
یوجونگ: خیلی ممنون.
خدمتکار:....
بای تا پارت بعد.
۲.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.