نام فیک:عاشق غریب
نام فیک:عاشق غریب
پارت۳
ات*
وقتی از خواب بیدار شدم پام یکم درد میگرفت ی نگاه ب ساعت کردم ساعت ۷شب بود از گشنگی داشتم میمردم رفتم ی کیمچی سفارش دادم خوردم ک مینجی زنگ زد
مینجی:چطوری ات چ خبر
ات:خوبم مرسی ت چطوری
مینجی:خواب بودی
ات:اره تازه بلند شدم
مینجی:چقد میخوابی ی دکتر برو شاید مشکلی چیزی داشته باشی
ات:ن چیزیم نی
مینجی: میگم میایی بریم پارک با چنتا از بچه ها
ات: اره حوصلمم سر رفته بیا بریم
مینجی: اوک اماده شو نیم ساعت دیگه میام دنبالت
ات: اوک
مینجی: الو جیمین من و ات میاییم پارک
جیمین: اوک پس من زنگ ب دوتا از دوستام زنگ میزنم اوناهم بیاییم
مینجی:اوک
ات*
بلند شدم ی لباس لش پوشیدم و موهامو بالا بستم و چتریامو دادم بالا ی کرم مرطوب کننده زدم و مژه و ابروم و صاف کردم و ی رژ لب صورتی زدم و چتریامو صاف کردم و گوشیم منتظر موندم مینجی زنگ بزنه
جیمین:الو تهیونگ
تهیویونگ: هوم
جیمین: با کوک بیایین میخواییم بریم پارک
تهیونگ: اوک
تهیونگ:کوک کوک کوک کوک پاشو ببینم بچه بلند شو میخواییم بریم پارک
جونگ کوک: برو بیدارم
تهیونگ: اوک
جونگ کوک*
بلند شدم ساعتو نگاه کردم ۷و نیم بود دست و صورتمو شستم ی تیپ لش زدم رفتم پایین
تهیونگ: توهم تیپ لش زدی
کوک: عب نداره دوتامون ستیم مشکلی نی بریم
تهیونگ: اره
مینجی: الو ات بیا پایین
ات:اوک اومدم
ات*
وقتی رفتم مینجی با ماشین جیمین بود جیمینو ک دیدم پریدم بغلش لامصب تیپش خیلی خوب بود
ات: هیونگ کجا بودی این همه مدت
جیمین: همینجا فسقلی خوبی اوضات چطوره
ات: خوبم چرا دیگه نمیایی پیشمون
جیمین: میام اتفاقاً تو مدرسه ایی ک تو هستی سبت نام کردم
ات: وای واقاً خیلی خوبه
ات*
وقتی فهمیدم اومده تو مدرسه ما از خوشحالی داشتم بال در میاوردم ک صدای مینجی در اومد
مینجی: اگه نمیایین تا نریم
ات: اومدیم بابا
ات*
سوار ماشین شدیم و بعد پنج دقیقه رسیدیم
جیمین: پیاده شین رسیدیم
ات*
وقتی پیاده شدیم با چیزی ک شنیدم شوکه شدم ک جیمین گفت
جیمین: وایسین بقیشونم بیان
ات: جیمین کیا قراره بیان
جیمین: کوک و تهیونگ
ات و مینجی: چی
جیمین: چطونه جن ک ندیدین
ات: وا چرا نگفته بودی ایناهم میان
جیمین: مگه مشکلت با هاشون چیه
ات: خوشم نمیاد از جونگ کوک ی جوریه
مینجی: اینو باش همه دخترا برا جونگ کوک میمیرن این بدش میاد
ات: ولی من که بقیه دخترا نیستم
ات*
داشتیم بحس میکردیم ک ی ماشین مدل بالا اومد کنار ماشین جیمین پارک کرد
جونگ کوک*
اومدیدم ماشینو پارک کردیم ک اون دختره و دوستش با جیمین رو دیدیم و پیاده شدیم ک رفتیم سمتشون و منو تهیونگ ب نوبط جیمین و بغل کردیم ک تهیونگ دستشو گرفت سمت دخترا
بقیه کامنتا
پارت۳
ات*
وقتی از خواب بیدار شدم پام یکم درد میگرفت ی نگاه ب ساعت کردم ساعت ۷شب بود از گشنگی داشتم میمردم رفتم ی کیمچی سفارش دادم خوردم ک مینجی زنگ زد
مینجی:چطوری ات چ خبر
ات:خوبم مرسی ت چطوری
مینجی:خواب بودی
ات:اره تازه بلند شدم
مینجی:چقد میخوابی ی دکتر برو شاید مشکلی چیزی داشته باشی
ات:ن چیزیم نی
مینجی: میگم میایی بریم پارک با چنتا از بچه ها
ات: اره حوصلمم سر رفته بیا بریم
مینجی: اوک اماده شو نیم ساعت دیگه میام دنبالت
ات: اوک
مینجی: الو جیمین من و ات میاییم پارک
جیمین: اوک پس من زنگ ب دوتا از دوستام زنگ میزنم اوناهم بیاییم
مینجی:اوک
ات*
بلند شدم ی لباس لش پوشیدم و موهامو بالا بستم و چتریامو دادم بالا ی کرم مرطوب کننده زدم و مژه و ابروم و صاف کردم و ی رژ لب صورتی زدم و چتریامو صاف کردم و گوشیم منتظر موندم مینجی زنگ بزنه
جیمین:الو تهیونگ
تهیویونگ: هوم
جیمین: با کوک بیایین میخواییم بریم پارک
تهیونگ: اوک
تهیونگ:کوک کوک کوک کوک پاشو ببینم بچه بلند شو میخواییم بریم پارک
جونگ کوک: برو بیدارم
تهیونگ: اوک
جونگ کوک*
بلند شدم ساعتو نگاه کردم ۷و نیم بود دست و صورتمو شستم ی تیپ لش زدم رفتم پایین
تهیونگ: توهم تیپ لش زدی
کوک: عب نداره دوتامون ستیم مشکلی نی بریم
تهیونگ: اره
مینجی: الو ات بیا پایین
ات:اوک اومدم
ات*
وقتی رفتم مینجی با ماشین جیمین بود جیمینو ک دیدم پریدم بغلش لامصب تیپش خیلی خوب بود
ات: هیونگ کجا بودی این همه مدت
جیمین: همینجا فسقلی خوبی اوضات چطوره
ات: خوبم چرا دیگه نمیایی پیشمون
جیمین: میام اتفاقاً تو مدرسه ایی ک تو هستی سبت نام کردم
ات: وای واقاً خیلی خوبه
ات*
وقتی فهمیدم اومده تو مدرسه ما از خوشحالی داشتم بال در میاوردم ک صدای مینجی در اومد
مینجی: اگه نمیایین تا نریم
ات: اومدیم بابا
ات*
سوار ماشین شدیم و بعد پنج دقیقه رسیدیم
جیمین: پیاده شین رسیدیم
ات*
وقتی پیاده شدیم با چیزی ک شنیدم شوکه شدم ک جیمین گفت
جیمین: وایسین بقیشونم بیان
ات: جیمین کیا قراره بیان
جیمین: کوک و تهیونگ
ات و مینجی: چی
جیمین: چطونه جن ک ندیدین
ات: وا چرا نگفته بودی ایناهم میان
جیمین: مگه مشکلت با هاشون چیه
ات: خوشم نمیاد از جونگ کوک ی جوریه
مینجی: اینو باش همه دخترا برا جونگ کوک میمیرن این بدش میاد
ات: ولی من که بقیه دخترا نیستم
ات*
داشتیم بحس میکردیم ک ی ماشین مدل بالا اومد کنار ماشین جیمین پارک کرد
جونگ کوک*
اومدیدم ماشینو پارک کردیم ک اون دختره و دوستش با جیمین رو دیدیم و پیاده شدیم ک رفتیم سمتشون و منو تهیونگ ب نوبط جیمین و بغل کردیم ک تهیونگ دستشو گرفت سمت دخترا
بقیه کامنتا
۶.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.