فرشته ی زیبایی های من (پارت۱۱)
از زبان جونگکوک
رنگ گچ شده بودم عرق سرد میریختم و نگران ا/ت بودم که چیزیش نشه
&کجاس؟؟
؟: خب حالا مهمونی یکم بشین تازه اومدی
&میگم کجاس؟؟! *داد*
؟: بیخیال انقدر مهمه؟..نقطه ضعفتو میدونم که..
رفتم جلوش یقه شو گرفتم که تهیونگ از پشت لباسمو کشید و منم فقط پسش میزدم
&گفتم بنال بگو کجاس تا یه گلوله حرومت نکردم..
؟: همینجوری که نیست شرط داره خودتم میدونی اگه منو نکشی به نفعته شاید یه چیزی گیرت اومد هوم؟..
پرتش کردم رو زمین
؟: افرین بچه ی خوب حالا برو بشین تا بلایی سر اون دختر نیووردم ..*پوزخندی زد و کوک با این کار از همه ی وقتا عصبی تر شد *
؟: اون دختری که تو اسمشو گذاشتی دوست دختر باید مال من بشه وگرنه همین الانشم چند نفر دورش زدن تا دلت بخواد شکنجه دارم چطوره؟؟
&منظورت چیه ؟.اونی که تو میگی فروشی نیست زور نزن اینکارو نمیکنم نیاز به چیزیم ندارم غیر اینه؟؟
؟: نه نه.. نشد.. نگفتی چی گیرت میاد مستر جئون..
اموال... پدر... اون دختر... توکه میدونی پدرش اموالشو داده به اون دخترو چیزی بهش نگفته .. نمیخوای مال خودت بشه؟..اونم همش..
اون اموال ... اموال پدر ا/ت ؟؟ .. اگه اموالشو بگیرم.. نه نه کوک حتی فکرشم نکن... نمیتونی ..
؟: واسه عادلانه کردنش باید بازی کنیم هوم؟..
& بهترین ایدس اگه من بردم ا/ت واسه خودم میشه و میکشمت اگه تو بردی ا/ت واسه تو میشه و هرکاری دلت خواست باهاش بکن..
؟: قبوله مستر .. فردا راس ساعت ۹ تو بار میبینمت ..
&کجا؟.. *به یه نقطه خیره شده بودم*
؟: منظور؟
& نمیخوای ا/تو بهم برگردونی؟؟
؟: تا فردا نه به خیال اینم نباش بری پیشش یا نقشه بکشی سی ، چهل نفری تو اتاق شکنجشن ..
تا کلمه ی شکنجه رو شنیدم نگاش کردم
&بهش یه انگشتت بخوره سرتو رو بدنت نمیبینی *صاف تو چشاش نگاه کردم و رفتم سوار ماشین شدم .. فردا مال خودمی ا/ت... دیگه اذیتت نمیکنن قول میدم..
از زبان تهیونگ
کوک سوار ماشین شد اضطراب داشت و دستاش میلرزیدن .. یعنی اونقدری ا/ت و دوست داره که اینجوری واسش میمیره؟؟
^ کوک اروم باش فردا پیش خودمونه ..
یه لبخند عصبی زد و زبونشو تو لپش فرو برد و به پنجره ماشین خیره شد
& مشکلم اینجاس که اون عوضی هر کاری از دستش بر میاد یه زخم رو بدن ا/ت باشه اخرین بارشه که دنیارو میبینه
^اروم باش .. الان وضعیتت خوب نیست من رانندگی میکنم..
جامو باهاش عوض کردم و رفتیم خونه خدمتکار جدید گرفته بودیم خانم مسن و مهربونی بود ولی چون کوک عصبی بود بهش گفتم یه چایی درست کنه و ارام بخش بریزه تا یکم خوابش ببره هنوزم رنگ گچ بود و وقتی چای رو خورد بهتر شد چشماش خواب گرفته بود ولی قصد خوابیدن نداشت
رنگ گچ شده بودم عرق سرد میریختم و نگران ا/ت بودم که چیزیش نشه
&کجاس؟؟
؟: خب حالا مهمونی یکم بشین تازه اومدی
&میگم کجاس؟؟! *داد*
؟: بیخیال انقدر مهمه؟..نقطه ضعفتو میدونم که..
رفتم جلوش یقه شو گرفتم که تهیونگ از پشت لباسمو کشید و منم فقط پسش میزدم
&گفتم بنال بگو کجاس تا یه گلوله حرومت نکردم..
؟: همینجوری که نیست شرط داره خودتم میدونی اگه منو نکشی به نفعته شاید یه چیزی گیرت اومد هوم؟..
پرتش کردم رو زمین
؟: افرین بچه ی خوب حالا برو بشین تا بلایی سر اون دختر نیووردم ..*پوزخندی زد و کوک با این کار از همه ی وقتا عصبی تر شد *
؟: اون دختری که تو اسمشو گذاشتی دوست دختر باید مال من بشه وگرنه همین الانشم چند نفر دورش زدن تا دلت بخواد شکنجه دارم چطوره؟؟
&منظورت چیه ؟.اونی که تو میگی فروشی نیست زور نزن اینکارو نمیکنم نیاز به چیزیم ندارم غیر اینه؟؟
؟: نه نه.. نشد.. نگفتی چی گیرت میاد مستر جئون..
اموال... پدر... اون دختر... توکه میدونی پدرش اموالشو داده به اون دخترو چیزی بهش نگفته .. نمیخوای مال خودت بشه؟..اونم همش..
اون اموال ... اموال پدر ا/ت ؟؟ .. اگه اموالشو بگیرم.. نه نه کوک حتی فکرشم نکن... نمیتونی ..
؟: واسه عادلانه کردنش باید بازی کنیم هوم؟..
& بهترین ایدس اگه من بردم ا/ت واسه خودم میشه و میکشمت اگه تو بردی ا/ت واسه تو میشه و هرکاری دلت خواست باهاش بکن..
؟: قبوله مستر .. فردا راس ساعت ۹ تو بار میبینمت ..
&کجا؟.. *به یه نقطه خیره شده بودم*
؟: منظور؟
& نمیخوای ا/تو بهم برگردونی؟؟
؟: تا فردا نه به خیال اینم نباش بری پیشش یا نقشه بکشی سی ، چهل نفری تو اتاق شکنجشن ..
تا کلمه ی شکنجه رو شنیدم نگاش کردم
&بهش یه انگشتت بخوره سرتو رو بدنت نمیبینی *صاف تو چشاش نگاه کردم و رفتم سوار ماشین شدم .. فردا مال خودمی ا/ت... دیگه اذیتت نمیکنن قول میدم..
از زبان تهیونگ
کوک سوار ماشین شد اضطراب داشت و دستاش میلرزیدن .. یعنی اونقدری ا/ت و دوست داره که اینجوری واسش میمیره؟؟
^ کوک اروم باش فردا پیش خودمونه ..
یه لبخند عصبی زد و زبونشو تو لپش فرو برد و به پنجره ماشین خیره شد
& مشکلم اینجاس که اون عوضی هر کاری از دستش بر میاد یه زخم رو بدن ا/ت باشه اخرین بارشه که دنیارو میبینه
^اروم باش .. الان وضعیتت خوب نیست من رانندگی میکنم..
جامو باهاش عوض کردم و رفتیم خونه خدمتکار جدید گرفته بودیم خانم مسن و مهربونی بود ولی چون کوک عصبی بود بهش گفتم یه چایی درست کنه و ارام بخش بریزه تا یکم خوابش ببره هنوزم رنگ گچ بود و وقتی چای رو خورد بهتر شد چشماش خواب گرفته بود ولی قصد خوابیدن نداشت
۲.۳k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.