ددی من
#ددی_من
پارت:۳
ساعت 6و نیم بود
سریع رفتم آماده شم ی لباس یکم باز
پوشیدم موهامو باز گذاشتم و هانا زنگ زد
هانا:الووو بیا پلیین دیگ خره
ات:باشه بابا گاوه
*قط کرد*
رفتم پایین
هانا:اووو چ بوسیدنی و دزدیدنی شدی ی وقتا ندزدنت
ات:هع جرعتشم ندارن*😌*
رفتن بار
ما تقریبا گوشه ی بار نشسته بودیم چشمم
خورد ب ی پسری خیلی شبیه آقای جئون بود
بیخیال شدم و دقیقا 3 بطری خالی کردم
حواسم سر جاش بود چوم ظرفیت الکلیم بالا بود
ساعت 10 بود اصلا ساعت و وقت دستم نبود برای همین ب هانا گفتم
ات:هانا؟منو میرسونی؟
هانا:اوکیه بریم
هانا منو رسید خونم و خودرفت خونش
رفتم ی چیزی*شام*درست کردم و خوردم
بعد شام لباس های خوابمو پوشیدمو رفتم خوابیدم
بیدار شدم.......
یوری🦋
پارت:۳
ساعت 6و نیم بود
سریع رفتم آماده شم ی لباس یکم باز
پوشیدم موهامو باز گذاشتم و هانا زنگ زد
هانا:الووو بیا پلیین دیگ خره
ات:باشه بابا گاوه
*قط کرد*
رفتم پایین
هانا:اووو چ بوسیدنی و دزدیدنی شدی ی وقتا ندزدنت
ات:هع جرعتشم ندارن*😌*
رفتن بار
ما تقریبا گوشه ی بار نشسته بودیم چشمم
خورد ب ی پسری خیلی شبیه آقای جئون بود
بیخیال شدم و دقیقا 3 بطری خالی کردم
حواسم سر جاش بود چوم ظرفیت الکلیم بالا بود
ساعت 10 بود اصلا ساعت و وقت دستم نبود برای همین ب هانا گفتم
ات:هانا؟منو میرسونی؟
هانا:اوکیه بریم
هانا منو رسید خونم و خودرفت خونش
رفتم ی چیزی*شام*درست کردم و خوردم
بعد شام لباس های خوابمو پوشیدمو رفتم خوابیدم
بیدار شدم.......
یوری🦋
۲.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.