تکپارتی
# تکپارتی
از جیمین
ویو ا.ت
ی روزی تو خونه بودم جیمین گفته بود میام بهت سر میزنم منم براش غذا پختم
زنگ در خورد رفتم جیمینو بغل کردم بهش گفتم سلام عشقم
_سلام زندگیم
شروع کرد به قربون صدقه ام
گفتم بریم غذا بخوریم گفت باشه
رفتیم سر میز داشتم غذا میکشیدم تو ظرف که جیمین گف
_صبر کن
_چرا؟
_چون که غذا هس
_چه غذایی؟
_رو به رومه
_و یهو شروع کرد به خوردن لب.ام منم همراهیش کردم
بغلم کرد بردم رو تخت
لبا.سای خودش و منو در آورد
دستشو برد سمت سو.تی.نم و بازش کرد
و سی.نه هامو مال.ید و خورد.شون
رف سمت شو.رتم که اونم در آورد و
دی.کشو تنظیم کرد و یهو وار.دم کرد که ی جیغ کشیدم
_آهههه ددی ولم کننن
_بیبی ناله کن
_چشم (درد)
و بعدش پو.صینمو خورد و ی اوهومی کرد
و بعد باز رف سمت لب.ام و مک زد.
(پایان)
از جیمین
ویو ا.ت
ی روزی تو خونه بودم جیمین گفته بود میام بهت سر میزنم منم براش غذا پختم
زنگ در خورد رفتم جیمینو بغل کردم بهش گفتم سلام عشقم
_سلام زندگیم
شروع کرد به قربون صدقه ام
گفتم بریم غذا بخوریم گفت باشه
رفتیم سر میز داشتم غذا میکشیدم تو ظرف که جیمین گف
_صبر کن
_چرا؟
_چون که غذا هس
_چه غذایی؟
_رو به رومه
_و یهو شروع کرد به خوردن لب.ام منم همراهیش کردم
بغلم کرد بردم رو تخت
لبا.سای خودش و منو در آورد
دستشو برد سمت سو.تی.نم و بازش کرد
و سی.نه هامو مال.ید و خورد.شون
رف سمت شو.رتم که اونم در آورد و
دی.کشو تنظیم کرد و یهو وار.دم کرد که ی جیغ کشیدم
_آهههه ددی ولم کننن
_بیبی ناله کن
_چشم (درد)
و بعدش پو.صینمو خورد و ی اوهومی کرد
و بعد باز رف سمت لب.ام و مک زد.
(پایان)
۳.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.