پارت۴
پارت۴
ا.ت:جدا؟
م ا.ت:اوهوم کلی مهمون دعوت کردیم ا.ت:باشه باشه
رفتم از پله ها بالا تو اتاقم خیلی خوشحال بودم بابام از ماموریت برگشته بود
وای امروز بهترین روزه
سریع رفتم یه دوش گرفتم یه لباس خوشگل تنم کردم(میزارمش)
یه ارایش ملایم کردم
رفتم پایین
ا.ت:مامان من اماده ام
م ا.ت: خیلی خوشگل شدی
ا.ت:ممنون
ات:مامان خاله هم میاد؟
م ا.ت:اره چطور؟*یه خنده ریز
ا.ت:مامان(کشیده)
پرش زمانی*
مهمونا داشتن تک تک میومدن
یه ماشین مشکی جلویه خونه پارک کرد
توجه هممونو به خودش جلب کرد
اخجون بابا رسیددد
بابام از ماشین پیاده شد وارد شد
همه دم در جمع شده بود
بعد از یه احوال پرسی کامل با مهمون بدو بدو پریدم بغلش
ا.ت:بابایی دلم برات تنگ شده بود*با اشک ریختن
ب ا.ت:منم همینطور دخترم
از بغلش اومدم بیرون
ب ا.ت:داری گریه میکنی؟
ب ا.ت:من دیگه اینجام
ا.ت:بابا دیگه از پیشم نرو*گریه
ب ا.ت:تو هنوزم بچه ای یکم بزرگ شو
خندیدم
رفت طرف مامانم
م ا.ت:خوش اومدی عزیزم
ب ا.ت:ممنونم برای مهمونی
م ا.ت:این چه حرفیه *لبخند
...........................
مشغول مهمونی بودیم که چشم به در خورد یه چهره اشنا بود
چ.چی...
ا.ت:جدا؟
م ا.ت:اوهوم کلی مهمون دعوت کردیم ا.ت:باشه باشه
رفتم از پله ها بالا تو اتاقم خیلی خوشحال بودم بابام از ماموریت برگشته بود
وای امروز بهترین روزه
سریع رفتم یه دوش گرفتم یه لباس خوشگل تنم کردم(میزارمش)
یه ارایش ملایم کردم
رفتم پایین
ا.ت:مامان من اماده ام
م ا.ت: خیلی خوشگل شدی
ا.ت:ممنون
ات:مامان خاله هم میاد؟
م ا.ت:اره چطور؟*یه خنده ریز
ا.ت:مامان(کشیده)
پرش زمانی*
مهمونا داشتن تک تک میومدن
یه ماشین مشکی جلویه خونه پارک کرد
توجه هممونو به خودش جلب کرد
اخجون بابا رسیددد
بابام از ماشین پیاده شد وارد شد
همه دم در جمع شده بود
بعد از یه احوال پرسی کامل با مهمون بدو بدو پریدم بغلش
ا.ت:بابایی دلم برات تنگ شده بود*با اشک ریختن
ب ا.ت:منم همینطور دخترم
از بغلش اومدم بیرون
ب ا.ت:داری گریه میکنی؟
ب ا.ت:من دیگه اینجام
ا.ت:بابا دیگه از پیشم نرو*گریه
ب ا.ت:تو هنوزم بچه ای یکم بزرگ شو
خندیدم
رفت طرف مامانم
م ا.ت:خوش اومدی عزیزم
ب ا.ت:ممنونم برای مهمونی
م ا.ت:این چه حرفیه *لبخند
...........................
مشغول مهمونی بودیم که چشم به در خورد یه چهره اشنا بود
چ.چی...
۲.۳k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.