فصل ۲ پارت ۱
۲ سال بعد
سن ساتورو:۱۴
°°°·.°·..·°¯°·._.· ·._.·°¯°·.·° .·°°°
دوسال از اون اتفاق میگذره...
میا از اون روز به بعد با مایکی و اِما حرف نزده
تنها کسی که میا باهاش صحبت میکرد پدربزرگش بود
مدتی که مایکی خونه بود، میا خودش رو توی اتاق حبس میکرد تا اون رو نبینه
به ندرت به مدرسه و بیرون میرفت و بیشتر اوقاتش رو تو اتاقش، روی تختش سپری میکرد.
✩
✩
✩
صدای رو مخ ساعت بیدارش کرد
با بی میلی از تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت و وارد دستشویی شد
دست و صورتش رو شست و دوباره به اتاقش رفت
کیفش رو آماده کرد ولی بعد..
به عکس شینیچیرو که روی میز کوچیک، کنار تختش بود نگاه کرد
...
در کشویه اون میز رو باز کرد و عکس رو گذاشت توی کشو و درشو بست
لباس مدرسش رو اتو کرد و پوشید و رفت جلوی آینه و با چشمای سیاه و بی حالش به خودش نگاه کرد
علاقه ای به مرتب کردن موهاش نداشت و اصلا ظاهرش براش مهم نبود
گوشواره ی طوسی رنگش که شینیچیرو براش گرفته بود از گوشش آویزون بود
تتوی مار سیاهی که تازه همین دو روز پیش، تو روز تولدش زده بود روی گردنش برجسته بود
کرواتش رو شل کرد و کیفش رو برداشت
از اتاقش بیرون رفت و به سمت در خونه رفت
که صدایی از پشت سرش شنید و ایستاد:
؟؟؟اوه میا؟داری میری مدرسه؟
وو بله این صدای خواهر کوچکترش بود، یعنی اِما
میا بدون اینکه نگاهش کنه سرش رو تکون داد
اِما لبخندی زد و یه ظرف طوسی گذاشت توی دستای میا
اِما:غذای مورد علاقت، اونیگیری برات درست کردم، تو مدرسه گرسنه نمونی
میا به ظرف توی دستش نگاه کرد و آروم به معنی تشکر سرش رو تکون داد و کفش هایش رو پوشید و به سمت مدرسه راه افتاد
وقتی وارد مدرسه شد میتونست دختر هایی رو ببینه که برای جلب توجهش تلاش میکردن ولی میا همه رو ایگنور کرد(اهمیت نداد)
ناگهان یه پسر سمت میا رفت و پوزخندی زد
؟؟؟ امادس؟
میا به اون شخص نگاه کرد و آروم از جیبش پاکت کوچیکی در آورد و به اون پسر داد
میا نگاهش رو به سمت دیگری معطوف کرد و آروم زمزمه کرد:کم مصرف کن وگرنه...خودت میدونی..
پسر پوزخندی زد و داخل پاکت رو نگاه کرد و سرش رو تکون داد:خیل خب
پسر مقدار زیادی پول نقد رو توی دستای میا گذاشت و رفت
میا پول ها رو داخل جیبش گذاشت و به سمت کلاسش رفت
°°°·.°·..·°¯°·._.· ·._.·°¯°·.·° .·°°°
توضیحات:
و بعله میا ساقی هم شد🌚
دو روز پیش تولد میا بود
#shinichiro
#anime
#tokyo_revegers
#sano_shinichiro
#shinichiro_sano
#wakasa
#imaushi_wakasa
#mikey
#sano_manjiro
#manjiro
#black_dragon
#toman
#tokyo_manjiro
#tokyo
#شینیچیرو
#سانو_شینیچیرو
#شینیچیرو_سانو
#توکیو_ریونجرز
#توکیو
#مایکی
#مانجیرو
#واکاسا
#انیمه
#anime
#story
#fan_fake
۲ سال بعد
سن ساتورو:۱۴
°°°·.°·..·°¯°·._.· ·._.·°¯°·.·° .·°°°
دوسال از اون اتفاق میگذره...
میا از اون روز به بعد با مایکی و اِما حرف نزده
تنها کسی که میا باهاش صحبت میکرد پدربزرگش بود
مدتی که مایکی خونه بود، میا خودش رو توی اتاق حبس میکرد تا اون رو نبینه
به ندرت به مدرسه و بیرون میرفت و بیشتر اوقاتش رو تو اتاقش، روی تختش سپری میکرد.
✩
✩
✩
صدای رو مخ ساعت بیدارش کرد
با بی میلی از تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت و وارد دستشویی شد
دست و صورتش رو شست و دوباره به اتاقش رفت
کیفش رو آماده کرد ولی بعد..
به عکس شینیچیرو که روی میز کوچیک، کنار تختش بود نگاه کرد
...
در کشویه اون میز رو باز کرد و عکس رو گذاشت توی کشو و درشو بست
لباس مدرسش رو اتو کرد و پوشید و رفت جلوی آینه و با چشمای سیاه و بی حالش به خودش نگاه کرد
علاقه ای به مرتب کردن موهاش نداشت و اصلا ظاهرش براش مهم نبود
گوشواره ی طوسی رنگش که شینیچیرو براش گرفته بود از گوشش آویزون بود
تتوی مار سیاهی که تازه همین دو روز پیش، تو روز تولدش زده بود روی گردنش برجسته بود
کرواتش رو شل کرد و کیفش رو برداشت
از اتاقش بیرون رفت و به سمت در خونه رفت
که صدایی از پشت سرش شنید و ایستاد:
؟؟؟اوه میا؟داری میری مدرسه؟
وو بله این صدای خواهر کوچکترش بود، یعنی اِما
میا بدون اینکه نگاهش کنه سرش رو تکون داد
اِما لبخندی زد و یه ظرف طوسی گذاشت توی دستای میا
اِما:غذای مورد علاقت، اونیگیری برات درست کردم، تو مدرسه گرسنه نمونی
میا به ظرف توی دستش نگاه کرد و آروم به معنی تشکر سرش رو تکون داد و کفش هایش رو پوشید و به سمت مدرسه راه افتاد
وقتی وارد مدرسه شد میتونست دختر هایی رو ببینه که برای جلب توجهش تلاش میکردن ولی میا همه رو ایگنور کرد(اهمیت نداد)
ناگهان یه پسر سمت میا رفت و پوزخندی زد
؟؟؟ امادس؟
میا به اون شخص نگاه کرد و آروم از جیبش پاکت کوچیکی در آورد و به اون پسر داد
میا نگاهش رو به سمت دیگری معطوف کرد و آروم زمزمه کرد:کم مصرف کن وگرنه...خودت میدونی..
پسر پوزخندی زد و داخل پاکت رو نگاه کرد و سرش رو تکون داد:خیل خب
پسر مقدار زیادی پول نقد رو توی دستای میا گذاشت و رفت
میا پول ها رو داخل جیبش گذاشت و به سمت کلاسش رفت
°°°·.°·..·°¯°·._.· ·._.·°¯°·.·° .·°°°
توضیحات:
و بعله میا ساقی هم شد🌚
دو روز پیش تولد میا بود
#shinichiro
#anime
#tokyo_revegers
#sano_shinichiro
#shinichiro_sano
#wakasa
#imaushi_wakasa
#mikey
#sano_manjiro
#manjiro
#black_dragon
#toman
#tokyo_manjiro
#tokyo
#شینیچیرو
#سانو_شینیچیرو
#شینیچیرو_سانو
#توکیو_ریونجرز
#توکیو
#مایکی
#مانجیرو
#واکاسا
#انیمه
#anime
#story
#fan_fake
۴.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.