ᑭᗩᖇT:12
ᑭᗩᖇT:12
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
ا.ت ویو:حموم رفتم و موهامو خشک کردم و لباسمم پوشیدم،رفتم یکم بخوابم،دراز کشیدم روی تخت که یهو یکی در زد...
ا.ت:بلههه
سه یون:اونّی درو باز میکنی؟
ا.ت:چشممم کوچولو موچولوی من
سه یون:اونّی میگن امشب ۵ ساله میشم
ا.ت:آره راست میگن
سه یون:امروز عمو جونگکوک بهم گفت میخواد برام یه کادوی بزرگ بگیره،به نظرت چیه کادوش؟
ا.ت:من نمیدونم،ولی حتما چیز خیلی بزرگیه
سه یون:میگم تو برام چی میگیری؟
ا.ت ویو:
یهو یادم افتاد که من هنوز هیچ کادویی نگرفتم برای همین سریع سه یون رو پیچوندم و رفتم پیش آقای کیم تا ازش اجازه بگیرم و برم بیرون تا برای سه یون یه کادوی قشنگ بگیرم. ساعت ۶ غروب بود و سریع رفتم بیرون و یه مغازه ی عروسک فروشی خیلی بزرگ دیدم،رفتم توش و یه عروسک کیوت متوسط با یدونه ماگ صورتی گرفتم براش،کادوپیچش کردم و راه افتادم سمت خونه که یهو حس کردم یکی کمرمو گرفته، سر برگردوندم و دیدم اون...
ا.ت:تو ا...اینجا چیکار میکنی(با اضطراب)
سوک جی:چرا نباید اینجا باشم؟
راوی:سوک جی توی دانشگاه دوست پسر ا.ت بود،یکی از محبوب ترین و خوشتیپ ترین پسرای دانشگاه بود و به دلایل شخصی ا.ت باهم بهم زدن
ا.ت:من کار دارم،باید برم
سوک جی:کجا به همین زودی،فعلا کار دارم باهات،آدرس و اسم کادوتو بده بدم به طرف بعدش میبرمت یه جای قشنگ
ا.ت:نمیخوام ولم کن
سوک جی:منم نمیخوام ولت کنم
ا.ت:باشه،بهم میدم مشخصات کادورو
راوی:آدرس و اسم تهیونگ رو داد و سوک جی به عنوان پیک کادورو رسوند به خونه ی ته
ته:چرا ا.ت نیومد،فقط کادوشو فرستاد؟
کوک:حتما رفت یه دقیقه خونش
ته:شاید...
کوک ویو:
حس میکردم یه چیزی اشتباهه ولی اهمین نداده بودم، ساعت ۸ شب شده بود که هنوز ا.ت نیومده بود،تهیونگ نگران شده بود پس برای همین من رفتم دنبالش،سمت خونش،خونه ی دوستاش،مرکزای خرید نزدیک به محل زندگیش،و خلاصه همه جارو ولی پیداش نکردم که یه دفعه حس کردم که صدای ناله ی یه دختر میاد و وقتی رسیدم به اونجا دیدم که یه پسر داره دهن ا.ت رو چسب میزنه و سوار ماشینش میکنه. برای همین با ماشینم رفتم دنبالش...
سوک جی:دیدی بهت گفته بودم که حتی بعد از بهم زدن هم ولت نمیکنم
راوی:سوک جی ا.ت رو میبره داخل خونش و کوک هم دنبالش میره ولی کوک یکم صبر کرد تا ببینه اوضاع از چه قراره و...
سوک جی:خونم قشنگ نیس؟
(چسب رو کند)
ا.ت:چ...چرا خیلی قشنگه
سوک جی:اتاقش رو دیدی؟
ا.ت:ن..نه
سوک جی:بیا بریم نشونت بدم
راوی:ا.ت از سر استرس دنبال سوک جی میره که وقتی در رو باز میکنه سوک جی یهو آروم هلش میده داخل و شروع میکنه به باز کردن دکمه های کت و شلوارش که یهو...
یعنی من امتحان نهایی هارو رد بشم،زندتون نمیزارممم😂❤️
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
ا.ت ویو:حموم رفتم و موهامو خشک کردم و لباسمم پوشیدم،رفتم یکم بخوابم،دراز کشیدم روی تخت که یهو یکی در زد...
ا.ت:بلههه
سه یون:اونّی درو باز میکنی؟
ا.ت:چشممم کوچولو موچولوی من
سه یون:اونّی میگن امشب ۵ ساله میشم
ا.ت:آره راست میگن
سه یون:امروز عمو جونگکوک بهم گفت میخواد برام یه کادوی بزرگ بگیره،به نظرت چیه کادوش؟
ا.ت:من نمیدونم،ولی حتما چیز خیلی بزرگیه
سه یون:میگم تو برام چی میگیری؟
ا.ت ویو:
یهو یادم افتاد که من هنوز هیچ کادویی نگرفتم برای همین سریع سه یون رو پیچوندم و رفتم پیش آقای کیم تا ازش اجازه بگیرم و برم بیرون تا برای سه یون یه کادوی قشنگ بگیرم. ساعت ۶ غروب بود و سریع رفتم بیرون و یه مغازه ی عروسک فروشی خیلی بزرگ دیدم،رفتم توش و یه عروسک کیوت متوسط با یدونه ماگ صورتی گرفتم براش،کادوپیچش کردم و راه افتادم سمت خونه که یهو حس کردم یکی کمرمو گرفته، سر برگردوندم و دیدم اون...
ا.ت:تو ا...اینجا چیکار میکنی(با اضطراب)
سوک جی:چرا نباید اینجا باشم؟
راوی:سوک جی توی دانشگاه دوست پسر ا.ت بود،یکی از محبوب ترین و خوشتیپ ترین پسرای دانشگاه بود و به دلایل شخصی ا.ت باهم بهم زدن
ا.ت:من کار دارم،باید برم
سوک جی:کجا به همین زودی،فعلا کار دارم باهات،آدرس و اسم کادوتو بده بدم به طرف بعدش میبرمت یه جای قشنگ
ا.ت:نمیخوام ولم کن
سوک جی:منم نمیخوام ولت کنم
ا.ت:باشه،بهم میدم مشخصات کادورو
راوی:آدرس و اسم تهیونگ رو داد و سوک جی به عنوان پیک کادورو رسوند به خونه ی ته
ته:چرا ا.ت نیومد،فقط کادوشو فرستاد؟
کوک:حتما رفت یه دقیقه خونش
ته:شاید...
کوک ویو:
حس میکردم یه چیزی اشتباهه ولی اهمین نداده بودم، ساعت ۸ شب شده بود که هنوز ا.ت نیومده بود،تهیونگ نگران شده بود پس برای همین من رفتم دنبالش،سمت خونش،خونه ی دوستاش،مرکزای خرید نزدیک به محل زندگیش،و خلاصه همه جارو ولی پیداش نکردم که یه دفعه حس کردم که صدای ناله ی یه دختر میاد و وقتی رسیدم به اونجا دیدم که یه پسر داره دهن ا.ت رو چسب میزنه و سوار ماشینش میکنه. برای همین با ماشینم رفتم دنبالش...
سوک جی:دیدی بهت گفته بودم که حتی بعد از بهم زدن هم ولت نمیکنم
راوی:سوک جی ا.ت رو میبره داخل خونش و کوک هم دنبالش میره ولی کوک یکم صبر کرد تا ببینه اوضاع از چه قراره و...
سوک جی:خونم قشنگ نیس؟
(چسب رو کند)
ا.ت:چ...چرا خیلی قشنگه
سوک جی:اتاقش رو دیدی؟
ا.ت:ن..نه
سوک جی:بیا بریم نشونت بدم
راوی:ا.ت از سر استرس دنبال سوک جی میره که وقتی در رو باز میکنه سوک جی یهو آروم هلش میده داخل و شروع میکنه به باز کردن دکمه های کت و شلوارش که یهو...
یعنی من امتحان نهایی هارو رد بشم،زندتون نمیزارممم😂❤️
۷.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.