که یهو با سرعت رفتن بالا فک کنم تازه متوجه تنفگ تو جیبشون
که یهو با سرعت رفتن بالا فک کنم تازه متوجه تنفگ تو جیبشون شدن
(یکم مونده بود جا نداد بریم پارت 24)
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ܥ݆ܣߊܝ ࡈߊߺܝܦ̇ܘ
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ24
ات ویو
رفتم بالا در زدم
=شما انگار خیلی راحتین با همونا بیاین دیگه
&کوک.. چقدر عضله هات بزرگتر شده
=به بدن شوهرم نگاه نکن بیتربیت
~توهم همینطور
=اونجا چه خبر
&جون بیا بخرمت(قصد شیپ ندارم)
دیگه طاقت نیوردم و درو باز کردم دیدم هردو دارن میخندنو هردو بالا تنه شون لخته و یه شلوار سیاه تنشونه رومو برگردوندم سمت در
=خدا بگم چیکارتون نکنهه
&لخت هردومونو دیدی دیگه چی نگاه نمیکنی
~زن من با ادبه مثل ت نی
=بسه بعدا بیاین پایین
رفتم بیرونو درو با سرعت بستم و همینطور که سمت آشپز میرفتم اداشونو در میوردم
=گ گ گ گگگگگ
لیا. آرام باش
سولی. صدای در اومد.. یکی دیگه تو راهه؟
دنپایی راحتیم در اوردم
=چی گفتی نشنیدم(با لبخند ملیح ولی ترسناک)
سولی.ه.. هیچی.. بریم شام درست کنیم
~تو بشین جات همچیو میسوزونی
&ماشاالله آشپزی خواهرم خیلی خوبه
(یکم مونده بود جا نداد بریم پارت 24)
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ܥ݆ܣߊܝ ࡈߊߺܝܦ̇ܘ
ܢ݆ߺߊܝࡅ߳ߺߺܙ24
ات ویو
رفتم بالا در زدم
=شما انگار خیلی راحتین با همونا بیاین دیگه
&کوک.. چقدر عضله هات بزرگتر شده
=به بدن شوهرم نگاه نکن بیتربیت
~توهم همینطور
=اونجا چه خبر
&جون بیا بخرمت(قصد شیپ ندارم)
دیگه طاقت نیوردم و درو باز کردم دیدم هردو دارن میخندنو هردو بالا تنه شون لخته و یه شلوار سیاه تنشونه رومو برگردوندم سمت در
=خدا بگم چیکارتون نکنهه
&لخت هردومونو دیدی دیگه چی نگاه نمیکنی
~زن من با ادبه مثل ت نی
=بسه بعدا بیاین پایین
رفتم بیرونو درو با سرعت بستم و همینطور که سمت آشپز میرفتم اداشونو در میوردم
=گ گ گ گگگگگ
لیا. آرام باش
سولی. صدای در اومد.. یکی دیگه تو راهه؟
دنپایی راحتیم در اوردم
=چی گفتی نشنیدم(با لبخند ملیح ولی ترسناک)
سولی.ه.. هیچی.. بریم شام درست کنیم
~تو بشین جات همچیو میسوزونی
&ماشاالله آشپزی خواهرم خیلی خوبه
۴.۸k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.