p2
p2
×خب بهتره هرچه سریع تر عجله کنیم
÷اوهوم
:رفتیم توی چت سیاه و با یه اکانت خصوصی به جی کی پیام دادیم
×جی کی تویی!؟
jk :چیزی میخوای؟
×میخواستم جزوی از تیمت باشم
jk:به این راحتی نیست
×هرچی باشه میپذیرم
jk: خودتو بهم ثابت کن
×چجوری؟
jk: کسی که میخواد جزوی از من باشه باید بدونه چجوری خودشو ثابت کنه.
×میتونم کل برق کشور رو قطع کنم!
jk:خوبه ، انجامش بده
___پایان چت___
:وارد خونه شدم لپ تاپم رو برداشتم و فلشی که تمام چیزای مخرب داخلش بود رو وارد لب تاپ کردم ، همین که فلش داخلش رفت لب تاپ هنگ کرد چند بار کیلیک راست زدم تا درست شد ، وارد سیستم امنیتی برق کشور شدم خیلی سخت رمز گشایی شده بعد از ۱۰ دقیقه قفلشو برداشتم ، کد های مختلف رو امتحان کردم که یهو دیدم برق رفت تو دلم خودمو تشویق کردم که یهو از چت سیاه پیامی اومد
jk: آفرین کارت خوبه ولی بهت اعتمادی نیست!
×یااا منو دست کم نگیر از حرفت ناراحت شدم ، میدونی چیه اصلا بیخیال نمیخوام جزو تیمت باشم
jk:باشه بابا چرا حرص میخوری من که نگفتم ردت کردم گفتم نمیتونم به همین راحتی بهت اعتماد کنم
×نظرت با یه دیدار خصوصی چطوره؟
jk:الان نه
×پس کی؟
jk:فردا راس ساعت ۹ شب توی ساختمون خرابه ی سیلا
×باشه
این داستان ادامه دارد...
×خب بهتره هرچه سریع تر عجله کنیم
÷اوهوم
:رفتیم توی چت سیاه و با یه اکانت خصوصی به جی کی پیام دادیم
×جی کی تویی!؟
jk :چیزی میخوای؟
×میخواستم جزوی از تیمت باشم
jk:به این راحتی نیست
×هرچی باشه میپذیرم
jk: خودتو بهم ثابت کن
×چجوری؟
jk: کسی که میخواد جزوی از من باشه باید بدونه چجوری خودشو ثابت کنه.
×میتونم کل برق کشور رو قطع کنم!
jk:خوبه ، انجامش بده
___پایان چت___
:وارد خونه شدم لپ تاپم رو برداشتم و فلشی که تمام چیزای مخرب داخلش بود رو وارد لب تاپ کردم ، همین که فلش داخلش رفت لب تاپ هنگ کرد چند بار کیلیک راست زدم تا درست شد ، وارد سیستم امنیتی برق کشور شدم خیلی سخت رمز گشایی شده بعد از ۱۰ دقیقه قفلشو برداشتم ، کد های مختلف رو امتحان کردم که یهو دیدم برق رفت تو دلم خودمو تشویق کردم که یهو از چت سیاه پیامی اومد
jk: آفرین کارت خوبه ولی بهت اعتمادی نیست!
×یااا منو دست کم نگیر از حرفت ناراحت شدم ، میدونی چیه اصلا بیخیال نمیخوام جزو تیمت باشم
jk:باشه بابا چرا حرص میخوری من که نگفتم ردت کردم گفتم نمیتونم به همین راحتی بهت اعتماد کنم
×نظرت با یه دیدار خصوصی چطوره؟
jk:الان نه
×پس کی؟
jk:فردا راس ساعت ۹ شب توی ساختمون خرابه ی سیلا
×باشه
این داستان ادامه دارد...
۱.۵k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.