part 9
part 9
فلش بک به شب
ویو ات
بعد از خرید با هانا رفتیم سمت بار بزرگترین بار کره " هرچی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم"
= نمیخوای پیاده شید دوشیزه ات؟
*عه مگه تو نمیای؟
= بله البته اگه بذارین ماشینو پارک کنم
*عااا حواسم نبود
=خووببب پیاده شو دیگه
*باش باش فشار نخور بیوفتی رو دستم بدبخت شم
=ات گمشو بیرون تا از وسط پاره ات نکردم
*باش "با سرعت میره بیرون"
از ماشین پیاده شدم کفشمو با یه کفش رکابی عوض کردم به سمت بار قدم برداشتم
صدای قدم هام کل فضا رو در بر گرفته بود همه ی چشمها به طرفم بود و برای چند لحظه فقط صدای قدم هام به گوشی میرسید
که با صدای کسی سکوت فضا شکسته شد
....
ویو کوک
بابا بهم گفته بود که هر کاری دارم باید انجام بدم چون روزای آخر مجردیمه احتمالا دیگه نمیتونم مثل سابق باشم
پس هماهنگ کردم با پسرا بریم بار
سفارشا رو دادیم که کسی وارد بار شد چشم پسرا همه به سمتش بود
/ : به چی نگا میکنی؟
نامجون: برگرد خودت ببین
برگشتم نیم نگاهی به شخصی که وارد شد کردم اما با صحنه ای که دیدم اخم ریزی تو صورتم پدیدار شد پارک ات اون اینجا چیکار میکنه ؟
سکوت سرسامآوری بار رو فرا گرفته بود
که دیدم یه پسر بهش نزدیک شد و با صدای کمی بلند چیزی گفت و سکوت رو شکست
پسره: اوه چه لیدی جذابی چطوره امشبو حال کنیم
به طرف اکیپشون برگشت و چشمکی زد و خندید و کم کم بهش نزدیک شد
با عصبانیت به رگ هام که داش منفجر میشد نیم نگاهی انداختم و رو به بچه ها گفتم
/ چند لحظه بشینید برمیگردم
گایز چطوره علامت کوک رو عوض کنم؟ / خوب نیس ؟ درسته؟
خوب بود؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
فلش بک به شب
ویو ات
بعد از خرید با هانا رفتیم سمت بار بزرگترین بار کره " هرچی سرچ کردم نتونستم پیدا کنم"
= نمیخوای پیاده شید دوشیزه ات؟
*عه مگه تو نمیای؟
= بله البته اگه بذارین ماشینو پارک کنم
*عااا حواسم نبود
=خووببب پیاده شو دیگه
*باش باش فشار نخور بیوفتی رو دستم بدبخت شم
=ات گمشو بیرون تا از وسط پاره ات نکردم
*باش "با سرعت میره بیرون"
از ماشین پیاده شدم کفشمو با یه کفش رکابی عوض کردم به سمت بار قدم برداشتم
صدای قدم هام کل فضا رو در بر گرفته بود همه ی چشمها به طرفم بود و برای چند لحظه فقط صدای قدم هام به گوشی میرسید
که با صدای کسی سکوت فضا شکسته شد
....
ویو کوک
بابا بهم گفته بود که هر کاری دارم باید انجام بدم چون روزای آخر مجردیمه احتمالا دیگه نمیتونم مثل سابق باشم
پس هماهنگ کردم با پسرا بریم بار
سفارشا رو دادیم که کسی وارد بار شد چشم پسرا همه به سمتش بود
/ : به چی نگا میکنی؟
نامجون: برگرد خودت ببین
برگشتم نیم نگاهی به شخصی که وارد شد کردم اما با صحنه ای که دیدم اخم ریزی تو صورتم پدیدار شد پارک ات اون اینجا چیکار میکنه ؟
سکوت سرسامآوری بار رو فرا گرفته بود
که دیدم یه پسر بهش نزدیک شد و با صدای کمی بلند چیزی گفت و سکوت رو شکست
پسره: اوه چه لیدی جذابی چطوره امشبو حال کنیم
به طرف اکیپشون برگشت و چشمکی زد و خندید و کم کم بهش نزدیک شد
با عصبانیت به رگ هام که داش منفجر میشد نیم نگاهی انداختم و رو به بچه ها گفتم
/ چند لحظه بشینید برمیگردم
گایز چطوره علامت کوک رو عوض کنم؟ / خوب نیس ؟ درسته؟
خوب بود؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
۳.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.