𝚙𝚊𝚛𝚝⁷
𝚙𝚊𝚛𝚝⁷
از ماشین راننده پیاده شدم که دوتا بادیگارد اومدن پیشم
ا.ت. شما؟
(علامت بادیگارد۱ × علامت بادیگارد۲ @)
×مارو ارباب مین فرستاده
@ گفتن که همراهتون بیایم
ا.ت. اها فهمیدم بابا شمارو فرستاده ، باشه اشکالی نداره
رفتم تو مدرسه نمیخواستم کای منو ببینه چون الان بادیگاردا اینجان منو با کای ببینن بد میشه برای همین رفتم تو دستشویی که کای اونجا بود...
¥سلام عش....
ا.ت. یه دقیقه زر نزن...ببین الان بابام بادیگارد فرستاده اگه منو تورو ببینن بد میشه
¥مهم نیس
ا.ت. چی چی رو مهم نیس میگم بابام بادیگارد فرستاده
¥اشکالی نداره فرار میکنیم
ا.ت. اونوقت چجوری؟
¥از این پنجره
ا.ت......
¥میترسی؟
ا.ت. نه
¥پس بیا
ا.ت. باشه
از پنجره فرار کردیم و دویدیم سمت خونه کای.....
ا.ت. وایییی پسره ی دیوونه
¥این عمارت ما هست
ا.ت. به عمارت ما نمیرسه(پوز خند)
¥میدونی بابای من کیه؟
ا.ت. کیه؟
¥سهام دار ۴ تا شرکت
ا.ت. بابای من بزرگترین مافیای جهانه
¥اوووماییی گاد مین یونگی؟
ا.ت. اره
¥بیا داخل
ا.ت. باشه...
شوگا ویو
داخل شرکت بودم و نشسته بودم پشت میزم و به کارام میرسیدم تا اینکه گوشیم زنگ خورد
×ارباب خانم مین فرار کرده!
شوگا. چیییییییییییییییییی؟(عربده)
×......
شوگا. کاره شما حروم زاده ها چی بودهههه؟
×........
شوگا. همه جارو دنبالش بگردین تا من بیام (قط کرد)
بگیرمت زندت نمیزارم ا.ت
ا.ت ویو
تو اتاق کای نشسته بودیم که صدای تیر اندازی اومد...
¥صدای چی بود؟
ا.ت. فهمیدم کاره بابامه دیدی گفتم پیدامون میکنن؟
یهو ریختن تو اتاق کای و به کای شلیک کردن و منم جلوی دهنم دستمال بود و سیاهی...
وقتی بهوش اومدم تو یه اتاق تاریک بودم تنم به صندلی بسته بود و نمیتونستم تکون بخورم هرجا چشمم میخورد وسیله های شکنجه بود تا اینکه در اتاق باز شد...
بابا اومد داخل و بهم نزدیک شد و فکم رو گرفت تو دستش و فشار داد
شوگا. هرزه کوچولو، چطور جرعت کردی از قانون من سر پیچی کنی؟ میدونی الان میخوام چیکارت کنم؟
ا.ت.......(گریه بی صدا)
شوگا. کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت زار بزنن
کمربندش رو تو دستش گرفت و برد بالا ضربه محکمی بهم زد.....
ا.ت. جیغغغ
شوگا. با هر ضربه ای که میخوری میشماری اگه جیغ زدی یه دونه بیشتر میزنمت
........(۱ ساعت بعد)
ا.ت. دویست و سی و دو.....
دیگه جون نداشتم حرف بزنم که دیدم بابا اومد سمتم و منو بقل کرد و برد تو اتاق خودم و زخمام رو پانسمان کرد
ا.ت. اییییی بابا آرومتر
شوگا. مگه نمیخوای خوب بشه؟
ا.ت. اره ، ولی چرا زدی که بعدش میخوای پانسمان کنی
شوگا. میخوای بیشتر بخوری؟
ا.ت. نه غلط کردم
شوگا. خوبه ، حالا هم اینجا میمونی دیگه هم خبری از ماچ و بقل پیش من خوابیدن نیست خدافظ خانم مین.
و....
از ماشین راننده پیاده شدم که دوتا بادیگارد اومدن پیشم
ا.ت. شما؟
(علامت بادیگارد۱ × علامت بادیگارد۲ @)
×مارو ارباب مین فرستاده
@ گفتن که همراهتون بیایم
ا.ت. اها فهمیدم بابا شمارو فرستاده ، باشه اشکالی نداره
رفتم تو مدرسه نمیخواستم کای منو ببینه چون الان بادیگاردا اینجان منو با کای ببینن بد میشه برای همین رفتم تو دستشویی که کای اونجا بود...
¥سلام عش....
ا.ت. یه دقیقه زر نزن...ببین الان بابام بادیگارد فرستاده اگه منو تورو ببینن بد میشه
¥مهم نیس
ا.ت. چی چی رو مهم نیس میگم بابام بادیگارد فرستاده
¥اشکالی نداره فرار میکنیم
ا.ت. اونوقت چجوری؟
¥از این پنجره
ا.ت......
¥میترسی؟
ا.ت. نه
¥پس بیا
ا.ت. باشه
از پنجره فرار کردیم و دویدیم سمت خونه کای.....
ا.ت. وایییی پسره ی دیوونه
¥این عمارت ما هست
ا.ت. به عمارت ما نمیرسه(پوز خند)
¥میدونی بابای من کیه؟
ا.ت. کیه؟
¥سهام دار ۴ تا شرکت
ا.ت. بابای من بزرگترین مافیای جهانه
¥اوووماییی گاد مین یونگی؟
ا.ت. اره
¥بیا داخل
ا.ت. باشه...
شوگا ویو
داخل شرکت بودم و نشسته بودم پشت میزم و به کارام میرسیدم تا اینکه گوشیم زنگ خورد
×ارباب خانم مین فرار کرده!
شوگا. چیییییییییییییییییی؟(عربده)
×......
شوگا. کاره شما حروم زاده ها چی بودهههه؟
×........
شوگا. همه جارو دنبالش بگردین تا من بیام (قط کرد)
بگیرمت زندت نمیزارم ا.ت
ا.ت ویو
تو اتاق کای نشسته بودیم که صدای تیر اندازی اومد...
¥صدای چی بود؟
ا.ت. فهمیدم کاره بابامه دیدی گفتم پیدامون میکنن؟
یهو ریختن تو اتاق کای و به کای شلیک کردن و منم جلوی دهنم دستمال بود و سیاهی...
وقتی بهوش اومدم تو یه اتاق تاریک بودم تنم به صندلی بسته بود و نمیتونستم تکون بخورم هرجا چشمم میخورد وسیله های شکنجه بود تا اینکه در اتاق باز شد...
بابا اومد داخل و بهم نزدیک شد و فکم رو گرفت تو دستش و فشار داد
شوگا. هرزه کوچولو، چطور جرعت کردی از قانون من سر پیچی کنی؟ میدونی الان میخوام چیکارت کنم؟
ا.ت.......(گریه بی صدا)
شوگا. کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت زار بزنن
کمربندش رو تو دستش گرفت و برد بالا ضربه محکمی بهم زد.....
ا.ت. جیغغغ
شوگا. با هر ضربه ای که میخوری میشماری اگه جیغ زدی یه دونه بیشتر میزنمت
........(۱ ساعت بعد)
ا.ت. دویست و سی و دو.....
دیگه جون نداشتم حرف بزنم که دیدم بابا اومد سمتم و منو بقل کرد و برد تو اتاق خودم و زخمام رو پانسمان کرد
ا.ت. اییییی بابا آرومتر
شوگا. مگه نمیخوای خوب بشه؟
ا.ت. اره ، ولی چرا زدی که بعدش میخوای پانسمان کنی
شوگا. میخوای بیشتر بخوری؟
ا.ت. نه غلط کردم
شوگا. خوبه ، حالا هم اینجا میمونی دیگه هم خبری از ماچ و بقل پیش من خوابیدن نیست خدافظ خانم مین.
و....
۲.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.