آلوده به درد... part:5
Part:5
بورام. مطمعنی دارو هاتو مصرف میکنی نارا؟
نارا. بعله چندبار میپرسی؟
نارا به خودشم دروغ میگفت
دلش میخواست زودتر بمیره تا از این وضعیت راحت شه ولی اینجوری نشون نمیداد فردا امتحان مهمی داشت ولی هنوز بیمارستان بود
بورام. دکتر گفت میتونیم بریم
"فلش بک به عمارت مامان بابای نارا وبورام"
(مامان نارا =م.ن. بابای نارا=ب.ن.)
م.ن. میدونی ساعت چنده هرزه خانم؟
ب.ن. بهت گفته بودم ساعت چند خونه باش هان؟*داد
نارا. ب.ببخشید
ب.ن. مثل اینکه تو ادب نمیشی
نارا. چشمامو بستم و منتظر موندم تا دستش به صورتم برخورد کنه ولی نکرد آروم چشمامو باز کردم که با نامجون روبه رو شدم
نامجون. تو حق نداری دست روش بلند کنی*داد
ب.ن. پسرم کی برگشتی؟*ملایم
نامجون. یکم پیش رسیدم
بورام. خانم نارا یکم حالش خوب نیست ما میریم داخل اتاق
ب.ن. دفعه بعد زنده نمیمونی نارا *چشم غره
نامجون. بابا*خشمناک 😡😂
"ویو راوی"
نارا داخل اتاقش رفت لباساشو عوض کرد و سریع شروع کرد به درس خوندن
بورام با تاسف بهش نگاه کرد
بورام. نارا اونا که تورو نمیخوان چرا بازم درس میخونی؟
نارا. اگه نمراتم بد شه بدتر از اینا سرم میاد تو که میدونی
بورام. اوهوم
"چند ساعت بعد"
ساعت۵صبح بود جفتشون هنوز درحال درس خوندن بودن
نارا که متوجه شد هوا روشن شده کتابشو بست و گفت
بورام بسه دیگه صبح شده
بورام هم کتابشو بست و آماده شد برای رفتن به مدرسه
نارا. بورام ما همو نمیشناسیم فهمیدی؟
بورام...
حس میکنم داستانش خوب نشده شاید پاکش کردن از اول گذاشتم
#تهیونگ#جونگکوک#جیمین#یونگی#نامجون #جین#جیهوپ#bts#نفر_بعدی_در_کار_نیست
بورام. مطمعنی دارو هاتو مصرف میکنی نارا؟
نارا. بعله چندبار میپرسی؟
نارا به خودشم دروغ میگفت
دلش میخواست زودتر بمیره تا از این وضعیت راحت شه ولی اینجوری نشون نمیداد فردا امتحان مهمی داشت ولی هنوز بیمارستان بود
بورام. دکتر گفت میتونیم بریم
"فلش بک به عمارت مامان بابای نارا وبورام"
(مامان نارا =م.ن. بابای نارا=ب.ن.)
م.ن. میدونی ساعت چنده هرزه خانم؟
ب.ن. بهت گفته بودم ساعت چند خونه باش هان؟*داد
نارا. ب.ببخشید
ب.ن. مثل اینکه تو ادب نمیشی
نارا. چشمامو بستم و منتظر موندم تا دستش به صورتم برخورد کنه ولی نکرد آروم چشمامو باز کردم که با نامجون روبه رو شدم
نامجون. تو حق نداری دست روش بلند کنی*داد
ب.ن. پسرم کی برگشتی؟*ملایم
نامجون. یکم پیش رسیدم
بورام. خانم نارا یکم حالش خوب نیست ما میریم داخل اتاق
ب.ن. دفعه بعد زنده نمیمونی نارا *چشم غره
نامجون. بابا*خشمناک 😡😂
"ویو راوی"
نارا داخل اتاقش رفت لباساشو عوض کرد و سریع شروع کرد به درس خوندن
بورام با تاسف بهش نگاه کرد
بورام. نارا اونا که تورو نمیخوان چرا بازم درس میخونی؟
نارا. اگه نمراتم بد شه بدتر از اینا سرم میاد تو که میدونی
بورام. اوهوم
"چند ساعت بعد"
ساعت۵صبح بود جفتشون هنوز درحال درس خوندن بودن
نارا که متوجه شد هوا روشن شده کتابشو بست و گفت
بورام بسه دیگه صبح شده
بورام هم کتابشو بست و آماده شد برای رفتن به مدرسه
نارا. بورام ما همو نمیشناسیم فهمیدی؟
بورام...
حس میکنم داستانش خوب نشده شاید پاکش کردن از اول گذاشتم
#تهیونگ#جونگکوک#جیمین#یونگی#نامجون #جین#جیهوپ#bts#نفر_بعدی_در_کار_نیست
۶.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.