دوپارتی
#دوپارتی
جیک
توضیح قبل شروع
ا.ت: یه دختر روانشناس خوشگل که خیلی پولداره و خیلی از پسرا دنبالشن ولی اون به هیچ کدوم محل نمیده
جیک: یعنی دیگه ایشون رو نشناسی خود خری نه تنها اینکه خری حتی خر تر از خری کلمه خر بودن رو از تو ساختن و... (بگذریم)
ویو جیک
این چند روز حالم خوب نیست به هیسونگ این رو گفتم بعد اون بهم گفت برو پیش روانشناس تا حالت بهتر شه تصمیم گرفتم برم روانشناس به خاطر همین از یه روانشناسی وقت گرفتم تا فردا برم
ویو ا.ت
امروز مثل همیشه خیلی خستم ولی یه نفر دیگه مونده که با اون صحبت کنم بعد اینکه کارم با اون شخص تموم شد مستقیم میرم خونه تا بخوابم توی اتاقم نشسته بودم ناگهان در خورد بهش گفتم بیا تو وقتی در باز شد پسری خیلی خوشتیپ وارد اتاقم شد
ا.ت: سلام
جیک: سلام... میتونم باهاتون راحت باشم؟
ا.ت: بله لطفا... بفرمایید بشینید... خب میتونید مشکلتون رو بهم بگید؟
جیک شروع کرد به گفتن مشکلاتش تو با دقت حرفاش گوش میدادی و همه رو یادداشت میکردی بعد تموم شدن صحبتهاتون از همدیگه خداحافظی کردین و جیک رفت
ویو ا.ت
این پسر زیادی جذاب بود صداش چشماش همه چیش (لعنت بر ذهن منحرف😑)
ویو جیک
باورم نمیشه ولی بعد دیدن این دختر حالم خیلی بهتر شد خیلی خوشگل و جذاب بود و حرفاش منو آرومتر میکرد
بعد چند بار صحبت کردن با جیک، جیک حالش خیلی بهتر شد ازت تشکر میکرد و این آخرین باری بود که پیش تو میومد و باهات صحبت میکرد
بالاخره صحبتاتون تموم شد و از همدیگه خداحافظی کردین و جیک از اتاق خارج شد بعد این فکر میکردی که دیگه تا آخر عمرت دیگه قرار نیست این پسرو ببینی و فکر میکردی که این فقط یه هوس بود و فقط تو از اون پسر خوشت اومده بود ولی اینو نمیدونستی که جیک هم از تو خوشش میومد
(چند روز بعد)
شب بود و تصمیم گرفتی از خونت بزنی بیرون و یکم پیادهروی کنی داشتی پیادهروی میکردی که یهو پات پیچ خورد و بغل یه نفر افتادی به طرز عجیبی لباتون به هم میخورد چند لحظه همینطوری موندین....
ادامه دارد
جیک
توضیح قبل شروع
ا.ت: یه دختر روانشناس خوشگل که خیلی پولداره و خیلی از پسرا دنبالشن ولی اون به هیچ کدوم محل نمیده
جیک: یعنی دیگه ایشون رو نشناسی خود خری نه تنها اینکه خری حتی خر تر از خری کلمه خر بودن رو از تو ساختن و... (بگذریم)
ویو جیک
این چند روز حالم خوب نیست به هیسونگ این رو گفتم بعد اون بهم گفت برو پیش روانشناس تا حالت بهتر شه تصمیم گرفتم برم روانشناس به خاطر همین از یه روانشناسی وقت گرفتم تا فردا برم
ویو ا.ت
امروز مثل همیشه خیلی خستم ولی یه نفر دیگه مونده که با اون صحبت کنم بعد اینکه کارم با اون شخص تموم شد مستقیم میرم خونه تا بخوابم توی اتاقم نشسته بودم ناگهان در خورد بهش گفتم بیا تو وقتی در باز شد پسری خیلی خوشتیپ وارد اتاقم شد
ا.ت: سلام
جیک: سلام... میتونم باهاتون راحت باشم؟
ا.ت: بله لطفا... بفرمایید بشینید... خب میتونید مشکلتون رو بهم بگید؟
جیک شروع کرد به گفتن مشکلاتش تو با دقت حرفاش گوش میدادی و همه رو یادداشت میکردی بعد تموم شدن صحبتهاتون از همدیگه خداحافظی کردین و جیک رفت
ویو ا.ت
این پسر زیادی جذاب بود صداش چشماش همه چیش (لعنت بر ذهن منحرف😑)
ویو جیک
باورم نمیشه ولی بعد دیدن این دختر حالم خیلی بهتر شد خیلی خوشگل و جذاب بود و حرفاش منو آرومتر میکرد
بعد چند بار صحبت کردن با جیک، جیک حالش خیلی بهتر شد ازت تشکر میکرد و این آخرین باری بود که پیش تو میومد و باهات صحبت میکرد
بالاخره صحبتاتون تموم شد و از همدیگه خداحافظی کردین و جیک از اتاق خارج شد بعد این فکر میکردی که دیگه تا آخر عمرت دیگه قرار نیست این پسرو ببینی و فکر میکردی که این فقط یه هوس بود و فقط تو از اون پسر خوشت اومده بود ولی اینو نمیدونستی که جیک هم از تو خوشش میومد
(چند روز بعد)
شب بود و تصمیم گرفتی از خونت بزنی بیرون و یکم پیادهروی کنی داشتی پیادهروی میکردی که یهو پات پیچ خورد و بغل یه نفر افتادی به طرز عجیبی لباتون به هم میخورد چند لحظه همینطوری موندین....
ادامه دارد
۳.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.