دیگریه او:
داشتم اتاقمو مرتب میکردم..که چشمم به یه کتاب قدیمی افتاد،شناختمش،چندساله پیش کتابه مورد علاقم بود،حس کردم بین صفحه اش یه چیزیه..
اروم درش اوردمو چشمم به یه کاغذ تاخورده و یه گل رز خشک شده افتاد..
اسم روش..اشنا بود..خیلی اشنا،
برگه رو باز کردم و به متنش نگاه کردم:
هی، دختر کوچولوی کیوتم،
بدون خیلی دوست دارم،
این گل مثله خودت نازو کیوت بود،یادت افتادم گفتم بدمش به تنها فرشته قلبم.
دوست دارم دختر
**
دستی به صورتم کشیدم..گریه کرده بودم،
یادم اومد.
اون پسر،عشقه پنج سالع پیشم بود..انموقعه که من شونزده ساله شده بودم و عاشقه اون.
اما،
اگه من کیوتش بودم،
چرا یکی دیگه الان کیوتشه؟:)))))"
اگه خوب نشد ساری:)))
.
اصکی نرو بیب)))
#نویسندهٔ_روانی
کیوت
داستانـ
اروم درش اوردمو چشمم به یه کاغذ تاخورده و یه گل رز خشک شده افتاد..
اسم روش..اشنا بود..خیلی اشنا،
برگه رو باز کردم و به متنش نگاه کردم:
هی، دختر کوچولوی کیوتم،
بدون خیلی دوست دارم،
این گل مثله خودت نازو کیوت بود،یادت افتادم گفتم بدمش به تنها فرشته قلبم.
دوست دارم دختر
**
دستی به صورتم کشیدم..گریه کرده بودم،
یادم اومد.
اون پسر،عشقه پنج سالع پیشم بود..انموقعه که من شونزده ساله شده بودم و عاشقه اون.
اما،
اگه من کیوتش بودم،
چرا یکی دیگه الان کیوتشه؟:)))))"
اگه خوب نشد ساری:)))
.
اصکی نرو بیب)))
#نویسندهٔ_روانی
کیوت
داستانـ
۲.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳