واقعا برام سواله..
چرا همش من باید شروع کننده باشم..
چرا همش من باید اهمیت بدم..
چرا همش من باید محبت کنم..
چرا همش من باید ایگنور بشم..
چرا همش من باید مراقب باشم..
چرا همش من باید پس زده بشم..
چرا همش من باید ساکت بمونم..
چرا همش من باید عذرخواهی کنم..
چرا همش من باید حس خوب منتقل کنم..
چرا همش من باید دور انداخته بشم..
چرا همش من باید حس بد بگیرم ولی مخفیش کنم..
چرا همش من باید کاری کنم تا بقیه ناراحت نشن..
چرا همش من باید بیشتر تلاش کنم..
چرا همش من باید شنونده باشم..
چرا..همش..من..؟
من اهمیت میدم چون برام مهمین، شنوندهام و محبت میکنم چون دوستون دارم، مراقبم ناراحتتون نکنم و اگه ناراحت باشم چیزی نمیگم چون خودم نمیخوام..
و در عوضش نادیده گرفته میشم و پذیرفته نمیشم..
اگه واقعا باهام حال نمیکنین یا کافی نیستم رک بگین، منم از خودم متنفرم بیشتر از هرکسی..
پیچوندن فقط همه چیزو مزخرف تر میکنه.
چرا همش من باید اهمیت بدم..
چرا همش من باید محبت کنم..
چرا همش من باید ایگنور بشم..
چرا همش من باید مراقب باشم..
چرا همش من باید پس زده بشم..
چرا همش من باید ساکت بمونم..
چرا همش من باید عذرخواهی کنم..
چرا همش من باید حس خوب منتقل کنم..
چرا همش من باید دور انداخته بشم..
چرا همش من باید حس بد بگیرم ولی مخفیش کنم..
چرا همش من باید کاری کنم تا بقیه ناراحت نشن..
چرا همش من باید بیشتر تلاش کنم..
چرا همش من باید شنونده باشم..
چرا..همش..من..؟
من اهمیت میدم چون برام مهمین، شنوندهام و محبت میکنم چون دوستون دارم، مراقبم ناراحتتون نکنم و اگه ناراحت باشم چیزی نمیگم چون خودم نمیخوام..
و در عوضش نادیده گرفته میشم و پذیرفته نمیشم..
اگه واقعا باهام حال نمیکنین یا کافی نیستم رک بگین، منم از خودم متنفرم بیشتر از هرکسی..
پیچوندن فقط همه چیزو مزخرف تر میکنه.
۱.۵k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳