part:18
part:18
______________________
ا.ت نگاهی به جئونی که
روی میزش دراز شده بود و به ا.ت خیره شده بود انداخت...
کل نمرات امتحان سری قبلی رو توی سرش مرور کرد...نگاهی به کوک انداخت
_امتحان قبلی رو از ۱۰۰ ...۳۴ گرفتی درسته؟...
کوک:نه...
_بیشتر گرفتی؟...
کوک:آم...نه...کمتر گرفتم...
چشمای دختر مثل برق پرید...
به پسر بی خیال رو به روش نگاهی کرد و با حالت سوالی پرسید...
_دقیق چند گرفتی؟...
کوک:نمرم به عنوان پسر رئیس شرکت mokjk زیادی خرابه...
_اینجا نباید پز پول بابات رو بدی که بگو چند شدی..
کوک:۲۱...
_۲۱؟جئون جونگ کوک؟کسی که ریاضی رو ۹۸ درصد میزنه ادبیات کشورش رو ۲۱ گرفته....
خنده بلندی کرد...که توجه کل کلاس بهش جلب شد...از اونجایی که اون نگاه ها خبر های خوبی رو نمیرسوندن...اهمی گفت و بازم به حالت اولش برگشت...
_دوست داشتم...بهت کمک کنم ولی داداشم نمیزاره...
کوک:من باهاش حرف میزنم...
بعد از مدرسه توی کافه pinkmoon میبینمت...
_اما....
میخواست ادامه حرفش رو بزنه..
اما پسر زودتر از اینکه منتظر جوابی باشه به بیرون کلاس،رفته بود....
چند ضربه به در زد و وارد اتاق شد..
به احترام هیونگش تعظیم کوتاهی کرد...
لبخند خرگوشی زد و به هیونگش نگاهی کرد...
هیونگ نگاه برزخی به دوسونگش کرد یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت با لحن پرسگرانه و محکمی گفت
یونگی:مگه نگفتم لباست رو کن زیر شلوارت؟
کوک:حتما ...هیونگ!...
یونگی"میشنوم...
کوک:میزاری،ا.ت باهام ادبیات کار بکنه؟
یونگی"نه
کوک:هیونگ خواهش میکنم.....
یونگی:ساعت ۷ خونه باشه!
لحنش محکم بود
همونجوری که شایسه خانواده مین و مدیر یک مدرسه بود...
کوک به سرعت تایید کرد و رفت توی کلاس...
.
.
.
توی کافه نشسته بودن...
دفتر ..خودکار روی میز گذاشته بود...تبلت برای راحتی کار خودش روی میز گذاشت....قلوبی از شیکش خورد و شروع کرد به توضیح دادن....حدود نیم ساعتی بود که دختر با جزئیات کامل درس رو توضیح میداد و پسر با دقت گوش میکرد...
موهای کنار گوشش رو کنار زد...
_خب فهمیدی؟...
چند ثانیه به پسر کنارش نگاه کرد..تنها جوابی که گرفت...قرار گرفتن لب های شیرین پاستیلی پسر روی لب هاش بود....
^_^_^_^_^_^
توت فرنگی هام؟🍓
به مامانی سلام نمیدید؟
موقع امتحان اومدم و براتون پارت گذاشتم🍓
لطفا بهش عشق بورزید...میدونم مثل بقیه فیک ها جذاب نیست اما همینم براش کلی زحمت. و تروما ذهنی گذشته🍓 🐯
i love you🍓🐯
#مامان_توت_فرنگی
______________________
ا.ت نگاهی به جئونی که
روی میزش دراز شده بود و به ا.ت خیره شده بود انداخت...
کل نمرات امتحان سری قبلی رو توی سرش مرور کرد...نگاهی به کوک انداخت
_امتحان قبلی رو از ۱۰۰ ...۳۴ گرفتی درسته؟...
کوک:نه...
_بیشتر گرفتی؟...
کوک:آم...نه...کمتر گرفتم...
چشمای دختر مثل برق پرید...
به پسر بی خیال رو به روش نگاهی کرد و با حالت سوالی پرسید...
_دقیق چند گرفتی؟...
کوک:نمرم به عنوان پسر رئیس شرکت mokjk زیادی خرابه...
_اینجا نباید پز پول بابات رو بدی که بگو چند شدی..
کوک:۲۱...
_۲۱؟جئون جونگ کوک؟کسی که ریاضی رو ۹۸ درصد میزنه ادبیات کشورش رو ۲۱ گرفته....
خنده بلندی کرد...که توجه کل کلاس بهش جلب شد...از اونجایی که اون نگاه ها خبر های خوبی رو نمیرسوندن...اهمی گفت و بازم به حالت اولش برگشت...
_دوست داشتم...بهت کمک کنم ولی داداشم نمیزاره...
کوک:من باهاش حرف میزنم...
بعد از مدرسه توی کافه pinkmoon میبینمت...
_اما....
میخواست ادامه حرفش رو بزنه..
اما پسر زودتر از اینکه منتظر جوابی باشه به بیرون کلاس،رفته بود....
چند ضربه به در زد و وارد اتاق شد..
به احترام هیونگش تعظیم کوتاهی کرد...
لبخند خرگوشی زد و به هیونگش نگاهی کرد...
هیونگ نگاه برزخی به دوسونگش کرد یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت با لحن پرسگرانه و محکمی گفت
یونگی:مگه نگفتم لباست رو کن زیر شلوارت؟
کوک:حتما ...هیونگ!...
یونگی"میشنوم...
کوک:میزاری،ا.ت باهام ادبیات کار بکنه؟
یونگی"نه
کوک:هیونگ خواهش میکنم.....
یونگی:ساعت ۷ خونه باشه!
لحنش محکم بود
همونجوری که شایسه خانواده مین و مدیر یک مدرسه بود...
کوک به سرعت تایید کرد و رفت توی کلاس...
.
.
.
توی کافه نشسته بودن...
دفتر ..خودکار روی میز گذاشته بود...تبلت برای راحتی کار خودش روی میز گذاشت....قلوبی از شیکش خورد و شروع کرد به توضیح دادن....حدود نیم ساعتی بود که دختر با جزئیات کامل درس رو توضیح میداد و پسر با دقت گوش میکرد...
موهای کنار گوشش رو کنار زد...
_خب فهمیدی؟...
چند ثانیه به پسر کنارش نگاه کرد..تنها جوابی که گرفت...قرار گرفتن لب های شیرین پاستیلی پسر روی لب هاش بود....
^_^_^_^_^_^
توت فرنگی هام؟🍓
به مامانی سلام نمیدید؟
موقع امتحان اومدم و براتون پارت گذاشتم🍓
لطفا بهش عشق بورزید...میدونم مثل بقیه فیک ها جذاب نیست اما همینم براش کلی زحمت. و تروما ذهنی گذشته🍓 🐯
i love you🍓🐯
#مامان_توت_فرنگی
۱۷.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.