النحل ۱۰۲
النحل ۱۰۲
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ.."باد بهاری وزید، از طرف مرغزار باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار سرو شد افراخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار شاخ که با میوههاست، سنگ به پا میخورد بید مگر فارغست، از ستم نابکار شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لالهزار هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش هر ورقه دفتریست، معرفت کردگار ..وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت وقت بهاران گذشت، گفتهٔ سعدی بیاردولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر دور نباشد که خلق روز تصور کنند گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار مشعلهای برفروز مشغلهای پیش گیر تا ببرم از سرم زحمت خواب و خمار خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقش دفتریست معرفت کردگار روز بهارست خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت برق یمانی بجست گرد بماند از سوار دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ.."باد بهاری وزید، از طرف مرغزار باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار سرو شد افراخته، کار چمن ساخته نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار شاخ که با میوههاست، سنگ به پا میخورد بید مگر فارغست، از ستم نابکار شیوهٔ نرگس ببین، نزد بنفشه نشین سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع نالهٔ موزون مرغ، بوی خوش لالهزار هر گل و برگی که هست، یاد خدا میکند بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش هر ورقه دفتریست، معرفت کردگار ..وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت وقت بهاران گذشت، گفتهٔ سعدی بیاردولت جان پرورست صحبت آمیزگار خلوت بی مدعی سفره بی انتظار آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر دور نباشد که خلق روز تصور کنند گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار مشعلهای برفروز مشغلهای پیش گیر تا ببرم از سرم زحمت خواب و خمار خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقش دفتریست معرفت کردگار روز بهارست خیز تا به تماشا رویم تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار وعده که گفتی شبی با تو به روز آورم شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت برق یمانی بجست گرد بماند از سوار دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار
۷۲۲
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.