ارباب جذاب من
رمان: ارباب جذاب من
♡♡&♡♡
part 9
جیهوپ: اصلا یه کاری همه باهم یجا زندگی میکنم
یونگی: چشم شما فقط دستور بدع
ا. ت: ج.. جونگ.. کو.. ک
جونگکوک _جیهوپ _یونگی همه باهم: ا. تتتتتت
(ا.ت افتاد زمین)
یونگی: ابجیییی
جونگکوک: ا. تتتتتتتتتتتتت
جیهوپ: پاشین بریم بیمارستان زودد
یونگی ا. ت رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین
«ویو جونگکوک»
از ترس داشتم میمیردم من عاشق اون دختر شدع بودم و دوس نداشتم یه تار مو از سرش کم شه و وقتی یهو با اون حالت اسممو صدا زد قلبم تیر کشید خداکنه حالش خوب باشه قول میدم به حرف داداشش گوش کنم فقط خوب شه{تو دلش میگفت ولی داشت گریه میکرد}
جیهوپ: هیونگ چرا گریه؟
جونگکوک: تغصیر منه نباید با داداشش دعوا میکردم (گریه شدید)
جیهوپ: کوک اولین بارع میبینم داری گریه میکنی یعنی واقعا خیلی دوسش داری عاشقش شدی؟
جونگکوک: داداش چی میگی من دیونش شدم😭
جیهوپ: اروم باش هیونگ خوب میشه 😊
جونگکوک: یعنی میتونم بغلش کنم؟ 😢
جیهوپ: ارع هیونگ فقط اروم تر رانندگی کن چون الان تصادف میکنیم😄
جونگکوک: با... باشع
«ویو یونگی»
دلم میخواست جونگکوک رو خفه کنم بخاطر اون ا. ت تنها دلیل زندگیم حالش بد شدع خدا کنه خوب شه قول میدم پیشش میمونم ولش نمیکنم از اون بابای اشغالمونم انتقام کتک هایی که بدون دلیل ا. ت رو میزد هم میگیرم وایسا
رسیدن بیمارستان«««««
ا. ت رو براید استایل بغل کردم و بردم تو بیمارستان
یونگی: تروخدا تروخدا خاهش میکنم یکی بیاد به خواهرم کمک کنه😭
پرستار: بله بیاید از این طرف
(ا. ت رو بردن تو اتاق مراقبت های ویژه و ازش چند تا ازمایش گرفتن)
جونگکوک: پس چرا اینقدر طول کشید؟
یونگی: تو دهنتو ببند (جدی و سرد)
جونگکوک: چون خیلی مافیای خطر ناکی هستی دلیلی نمیبینم سرم داد بزنی
عا راستی من بزرگترین مافیای جهان بودم نه شما(یونگی رو مسخرع کرد)
یونگی: خب حالا تو نفر اولی من دوم عااا چیزع دور خاهرم نبینمت فهمیدی چون میتونم تموم کارای توی محموله j9رو لو بدم و باعث بدبختی خودت میشه
جیهوپ: دو دقیقه گوه نخورین دیگه
پرستار: اق.... اقای ی... یونگی
(هرستاشون با ترس بلند شدن )
یونگی: چیزی شده؟(استرس )
پرستار: •••••••
ادامه 15❤
بخاطر اینکه چند روز نبودم این پارتو طولانی نوشتم😘❤️
♡♡&♡♡
part 9
جیهوپ: اصلا یه کاری همه باهم یجا زندگی میکنم
یونگی: چشم شما فقط دستور بدع
ا. ت: ج.. جونگ.. کو.. ک
جونگکوک _جیهوپ _یونگی همه باهم: ا. تتتتتت
(ا.ت افتاد زمین)
یونگی: ابجیییی
جونگکوک: ا. تتتتتتتتتتتتت
جیهوپ: پاشین بریم بیمارستان زودد
یونگی ا. ت رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین
«ویو جونگکوک»
از ترس داشتم میمیردم من عاشق اون دختر شدع بودم و دوس نداشتم یه تار مو از سرش کم شه و وقتی یهو با اون حالت اسممو صدا زد قلبم تیر کشید خداکنه حالش خوب باشه قول میدم به حرف داداشش گوش کنم فقط خوب شه{تو دلش میگفت ولی داشت گریه میکرد}
جیهوپ: هیونگ چرا گریه؟
جونگکوک: تغصیر منه نباید با داداشش دعوا میکردم (گریه شدید)
جیهوپ: کوک اولین بارع میبینم داری گریه میکنی یعنی واقعا خیلی دوسش داری عاشقش شدی؟
جونگکوک: داداش چی میگی من دیونش شدم😭
جیهوپ: اروم باش هیونگ خوب میشه 😊
جونگکوک: یعنی میتونم بغلش کنم؟ 😢
جیهوپ: ارع هیونگ فقط اروم تر رانندگی کن چون الان تصادف میکنیم😄
جونگکوک: با... باشع
«ویو یونگی»
دلم میخواست جونگکوک رو خفه کنم بخاطر اون ا. ت تنها دلیل زندگیم حالش بد شدع خدا کنه خوب شه قول میدم پیشش میمونم ولش نمیکنم از اون بابای اشغالمونم انتقام کتک هایی که بدون دلیل ا. ت رو میزد هم میگیرم وایسا
رسیدن بیمارستان«««««
ا. ت رو براید استایل بغل کردم و بردم تو بیمارستان
یونگی: تروخدا تروخدا خاهش میکنم یکی بیاد به خواهرم کمک کنه😭
پرستار: بله بیاید از این طرف
(ا. ت رو بردن تو اتاق مراقبت های ویژه و ازش چند تا ازمایش گرفتن)
جونگکوک: پس چرا اینقدر طول کشید؟
یونگی: تو دهنتو ببند (جدی و سرد)
جونگکوک: چون خیلی مافیای خطر ناکی هستی دلیلی نمیبینم سرم داد بزنی
عا راستی من بزرگترین مافیای جهان بودم نه شما(یونگی رو مسخرع کرد)
یونگی: خب حالا تو نفر اولی من دوم عااا چیزع دور خاهرم نبینمت فهمیدی چون میتونم تموم کارای توی محموله j9رو لو بدم و باعث بدبختی خودت میشه
جیهوپ: دو دقیقه گوه نخورین دیگه
پرستار: اق.... اقای ی... یونگی
(هرستاشون با ترس بلند شدن )
یونگی: چیزی شده؟(استرس )
پرستار: •••••••
ادامه 15❤
بخاطر اینکه چند روز نبودم این پارتو طولانی نوشتم😘❤️
۱۵.۱k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.