مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من🩸⛓️
⛓️🩸پارت۸ 🩸⛓️
💗ویو جیا 💗
که یهو صدای ی نفر از پشت شنیدم گفت تهیونگ: میخوای باخودت ببر انگار دوسش داری آب دهنمو قورت دادم گفت جیا: چی میگی واسه خودت من پرید وسط حرفم گفت تهیونگ: فهمیدم نمیخواد توضیح بدی داشتی چیکار میکردی بعد خواست حولهای که پوشیده بود رو دربیاره که سریع بلند شدم رفتم بیرون لباس های کثیف رو به اجوما دادم گفتم جیا: اجوما من میرم حیاط هوا بخورم منتظر جوابش نموندم و رفتم داشتم تو حیاط قدم میزدم که فهمیدم اون پسره که صبح بهش خوردم داره نگام میکنه منم اهمیتی بهش ندادم رفتم تو عمارت از اجوما پرسیدم جیا: دیگه باید چیکار کنم گفت جوما: برو جارو بکش رفتم تا جارو وردارم دیدم تهیونگ رو مبل نشسته داده نگام میکنه به شک افتادم که دیدم ی بسته تخمه تو دستش بود قتی دید که شروع کردم به جارو کشیدن تلویزیون رو روشن کرد شروع کرد به تخمه خوردن هعی من جارو میکشیدم این میریخت رو زمین گفت تهیونگ: اونجا مونده
منم ی نگاهی بهش کردم که خودش فهمید گ.ه خوری کرده تهیونگ : اممم من دیگه میرم
وقتی رفت گفتم جیا: بری دیگه بر نگردی تهیونگ :شنیدم جیا : گفتم که بشنوی کارم که تموم شد رفتم پیش اجوما بهم گفت اجوما : دخترن اون ظرف ها رو میشوری گفتم جیا :بله الان میشورم شروع کردم به شستن که تهیونگ به ظرف هایی که قمیز شسته بودم هنوز خیس بودن نگاه کرد بهش شک کردم دیدم رفت یهو دیدم با دستای گِلی اومد قشنگ دستاشو رو ظرف هایی که شسته بودم شست قشنگ گِلی شده بودن منم با قیافه اینجوری جیا:😐 بهش نگاه میکردم دیدم با لبخند مستطیلی نگام میکنه دستاشو که شست گذاشت رفت من دوباره ظرف هارو شستم به ساعت نگاه کردم ۱ شب بود خواستم برم بخوابم که گفت تهیونگ: ماشینمو هنوز نشستی ! جیا :مگه من نباید فقط کارای خونه رو انجام بدم گفت تهیونگ:ماشینم تو حیاط خونست گفتم جیا:الان توهم تو خونه ای توعم باید بشورم گفت تهیونگ:زیادی بل بل زبونی میکنی به کارت برس منم با تمام فح.ش هایی که می دادم رفتم تو حیاط شلنگ رو ورداشتم داشتم میشستم که اون پسر که صبح بهش خوردم اومد پیشم و گفت یون : بزار کمکت کنم جیا: لطف میکنی اسمت چیه یون: یون جیا:پس اسمت یونه همینجوری باهم داشتیم صحبت میکردیم که یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
⛓️🩸پارت۸ 🩸⛓️
💗ویو جیا 💗
که یهو صدای ی نفر از پشت شنیدم گفت تهیونگ: میخوای باخودت ببر انگار دوسش داری آب دهنمو قورت دادم گفت جیا: چی میگی واسه خودت من پرید وسط حرفم گفت تهیونگ: فهمیدم نمیخواد توضیح بدی داشتی چیکار میکردی بعد خواست حولهای که پوشیده بود رو دربیاره که سریع بلند شدم رفتم بیرون لباس های کثیف رو به اجوما دادم گفتم جیا: اجوما من میرم حیاط هوا بخورم منتظر جوابش نموندم و رفتم داشتم تو حیاط قدم میزدم که فهمیدم اون پسره که صبح بهش خوردم داره نگام میکنه منم اهمیتی بهش ندادم رفتم تو عمارت از اجوما پرسیدم جیا: دیگه باید چیکار کنم گفت جوما: برو جارو بکش رفتم تا جارو وردارم دیدم تهیونگ رو مبل نشسته داده نگام میکنه به شک افتادم که دیدم ی بسته تخمه تو دستش بود قتی دید که شروع کردم به جارو کشیدن تلویزیون رو روشن کرد شروع کرد به تخمه خوردن هعی من جارو میکشیدم این میریخت رو زمین گفت تهیونگ: اونجا مونده
منم ی نگاهی بهش کردم که خودش فهمید گ.ه خوری کرده تهیونگ : اممم من دیگه میرم
وقتی رفت گفتم جیا: بری دیگه بر نگردی تهیونگ :شنیدم جیا : گفتم که بشنوی کارم که تموم شد رفتم پیش اجوما بهم گفت اجوما : دخترن اون ظرف ها رو میشوری گفتم جیا :بله الان میشورم شروع کردم به شستن که تهیونگ به ظرف هایی که قمیز شسته بودم هنوز خیس بودن نگاه کرد بهش شک کردم دیدم رفت یهو دیدم با دستای گِلی اومد قشنگ دستاشو رو ظرف هایی که شسته بودم شست قشنگ گِلی شده بودن منم با قیافه اینجوری جیا:😐 بهش نگاه میکردم دیدم با لبخند مستطیلی نگام میکنه دستاشو که شست گذاشت رفت من دوباره ظرف هارو شستم به ساعت نگاه کردم ۱ شب بود خواستم برم بخوابم که گفت تهیونگ: ماشینمو هنوز نشستی ! جیا :مگه من نباید فقط کارای خونه رو انجام بدم گفت تهیونگ:ماشینم تو حیاط خونست گفتم جیا:الان توهم تو خونه ای توعم باید بشورم گفت تهیونگ:زیادی بل بل زبونی میکنی به کارت برس منم با تمام فح.ش هایی که می دادم رفتم تو حیاط شلنگ رو ورداشتم داشتم میشستم که اون پسر که صبح بهش خوردم اومد پیشم و گفت یون : بزار کمکت کنم جیا: لطف میکنی اسمت چیه یون: یون جیا:پس اسمت یونه همینجوری باهم داشتیم صحبت میکردیم که یهو...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
۱۱.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.