عشق خونین. من تو
🧛🏻♀️🍷🔪۲
هر سه موجود هم زمان به دختر بچه حمله کردن که ناگهان دختر بچه جیغی کشید
هر سه موجود در بچه رو تیکه تیکه کردن هر کدوم قسمتی از بدن اون دختر رو برداشت و با خودش برد
پایان
نویسنده : ¢$π√©™®]¥
ا.ت
: یک کتاب دیگه رو هم خوندم این یکی جالب بود اما خیلی ترسناک نبود
میا: من زهر ترک شدم دختر تو چجوری اینو میخونی
رینا : رات میگه تو که داشتی بلند بلند برای مون میخوندی خیلی ترسناک بود به خصوص آخرش که دختر بچه میمیره
ا.ت : دخترا دخترا این فقط یک داستان کوتاه بود این کلا ۲۰ برگ بوده اگه پشتو رو حساب کنیم ۴۰ صفحه ترسناک نبود من خودم یککتاب۴۰۰ صفحه ای رو خوندم
میا : به خاطر همینه نمیترسی
رینا : ا.ت خدایی تو خوناشام نیستی اخه هر وقت دستت میبره خونشو میخوری
ا.ت : نه این چیز عادیه خیلی هم عادی
میا : این عادی نیست کی خون دستشو میخوره ( ادمین . مننننننننن . میا .تو هم خونآشامی )
ا.ت : پایه اید یک داستان دیگه بخونم
میا :نه خوابمون نمیره فردا هم مدرسه داریم
رینا : تازه شنیدین قراره فردا با مدرسه ¢¥^°$π®√` مسابقه داریم
میا : اره راست میگی یادم نبود 😅
ا.ت . پس چرا من خبر ندارم
میا :چون مسابقه دخترا نیست مسابقه پسراست و نه فوتبال بسکتبال
رینا : ما فوتبال کار میکنیم نه بسکتبال
ا.ت : ببخشید 😅
میا : وای من چه قدر فراموش کارم
ا.ت : برای چی
میا : ما خودمو به غیر از فوتبال بسکتبال هم کار میکنیم
رینا : واااااااای همین الان گفتیم فوتبال نه بسکتبال ما چقدر خنگیم
ا.ت : برای همینه با هم خیلی خوب میسازیم
رینا : خوب کپه مرگتونو بزارید
میا: من چرا غوخاموش میکنم
اون دوتا خوابیدن اما من بیدار بودم گفتم یککرمی بریزم و یک جیغ زدم اون دوتا مثل جت پریدن هوا و گریه کردن
میا : خیلی بی فانوسی (گریه )
رینا : ا.ت خیلی بدی (گریه )
ا.ت : اوخی ترسیدین (خنده )
ادمین 👅
رینا و میا حمله کردن سمت ا.ت و تا جایی که میخورد با بالشت زدنش
بعد از کلی دعوا و کتک کاری خوابیدن
این داستان ادامه دارد 🔪
پایان ❤️
این داستان جنبه خیالی دارد و نویسنده قصد هیچگونه توهینی به اعضا را ندارد
انتظار نداشتید نه
بای 🔪
بای ❤️
هر سه موجود هم زمان به دختر بچه حمله کردن که ناگهان دختر بچه جیغی کشید
هر سه موجود در بچه رو تیکه تیکه کردن هر کدوم قسمتی از بدن اون دختر رو برداشت و با خودش برد
پایان
نویسنده : ¢$π√©™®]¥
ا.ت
: یک کتاب دیگه رو هم خوندم این یکی جالب بود اما خیلی ترسناک نبود
میا: من زهر ترک شدم دختر تو چجوری اینو میخونی
رینا : رات میگه تو که داشتی بلند بلند برای مون میخوندی خیلی ترسناک بود به خصوص آخرش که دختر بچه میمیره
ا.ت : دخترا دخترا این فقط یک داستان کوتاه بود این کلا ۲۰ برگ بوده اگه پشتو رو حساب کنیم ۴۰ صفحه ترسناک نبود من خودم یککتاب۴۰۰ صفحه ای رو خوندم
میا : به خاطر همینه نمیترسی
رینا : ا.ت خدایی تو خوناشام نیستی اخه هر وقت دستت میبره خونشو میخوری
ا.ت : نه این چیز عادیه خیلی هم عادی
میا : این عادی نیست کی خون دستشو میخوره ( ادمین . مننننننننن . میا .تو هم خونآشامی )
ا.ت : پایه اید یک داستان دیگه بخونم
میا :نه خوابمون نمیره فردا هم مدرسه داریم
رینا : تازه شنیدین قراره فردا با مدرسه ¢¥^°$π®√` مسابقه داریم
میا : اره راست میگی یادم نبود 😅
ا.ت . پس چرا من خبر ندارم
میا :چون مسابقه دخترا نیست مسابقه پسراست و نه فوتبال بسکتبال
رینا : ما فوتبال کار میکنیم نه بسکتبال
ا.ت : ببخشید 😅
میا : وای من چه قدر فراموش کارم
ا.ت : برای چی
میا : ما خودمو به غیر از فوتبال بسکتبال هم کار میکنیم
رینا : واااااااای همین الان گفتیم فوتبال نه بسکتبال ما چقدر خنگیم
ا.ت : برای همینه با هم خیلی خوب میسازیم
رینا : خوب کپه مرگتونو بزارید
میا: من چرا غوخاموش میکنم
اون دوتا خوابیدن اما من بیدار بودم گفتم یککرمی بریزم و یک جیغ زدم اون دوتا مثل جت پریدن هوا و گریه کردن
میا : خیلی بی فانوسی (گریه )
رینا : ا.ت خیلی بدی (گریه )
ا.ت : اوخی ترسیدین (خنده )
ادمین 👅
رینا و میا حمله کردن سمت ا.ت و تا جایی که میخورد با بالشت زدنش
بعد از کلی دعوا و کتک کاری خوابیدن
این داستان ادامه دارد 🔪
پایان ❤️
این داستان جنبه خیالی دارد و نویسنده قصد هیچگونه توهینی به اعضا را ندارد
انتظار نداشتید نه
بای 🔪
بای ❤️
۴.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.