اسم فیک:عشق سخت
اسم فیک:عشق سخت
پارت ۵(البته فکر کنم)
[این پارت کلا درباره جنی و کوک هست]
*جنی*
رفتم اب بخورم که وقتی برگشتم دیدم ات و جیمین و کوک بدون من بستنی خوردن و من عاشق بستنیم
جنی:جئون جونگ کوک*داد*
جونگ کوک:عه اومدی
جنی:داشتی بدون من بستنی میخوردییییی
جونگ کوک:اروم باش واسه توهم گرفتم
جنی:عه مرسی
*بستنیو خوردن و مدرسه هم تموم شد*
جونگ کوک:جنی امروز میای خونه من؟
جنی:اله*کیوت*
جونگ کوک:پس بریم
* رسیدن*
جونگ کوک:بیا داخل
جنی:چه خونه قشنگی
جونگ کوک:چشات قشنگ میبینه،،بیا فیلم ببینیم
جنی:ارهههه ترسناک باشههههخ
جونگ کوک:باش
(فیلم حلقه)
*موقع فیلم دیدن*
جنی:ااااا*میپره بغل جونگ کوک*
جونگ کوک:چیشد تو که فیلم ترسناک دوس داشتی
جنی:جونگ کوکککککککک
جونگ کوک:اااااا*میپره زیر پتو*
جنی:وای مردم از شجاعتت
جونگ کوک: عههههه
جنی:نه ب
*فیلم با کلی جیغ و ترس تموم شد*
جنی:اوه ساعت ۱۲ شدددددد مامانم منو میکشه
جونگ کوک:میشه امشب پیشم بمونی
جنی:بزا از مامانم اجازه بگیرم ولی مامانم نمیدونه دوس پسرمی بهش میگم دوستمی
جونگ کوک:اک
(جنی به مامانش زنگ زد و مامانش قبول کرد)
جونگ کوک:بیا رو تخت پیش من بخواب*منحرف نشین*
جنی:اممم..اک
*رفتن پیش هم بخوابن و ولی قبل خواب جونگ کوک جنی و گزاشت رو تخت و شروع کرد به بوسیدنش تا اخر خوابشون برد*
[صبح]
جنی:امممم ساعت چنده
جونگ کوک:بیدار شدی پرنسسم
جنی:او اله*کیوت*
جونگ کوک:بیا بریم صبونه
جنی:بریم
*خوردن و رفتن مدرسه*
ات:او سلام
جنی:ات بیا بریم بگم دیروز چیشد *همون وقتی خونه جونگ کوک بود و گف*
جیمین:کوک بیا بریم بهت بگم دیروز شوگا و دیدم*شوگا دشمن بچگی جیمین و کوکه*
*جونگ کوک*
وقتی جیمین گف شوگا رو دید چیشد اعصابم بدجور خط خطی شدددد
چطور بود؟حمایت؟
پارت ۵(البته فکر کنم)
[این پارت کلا درباره جنی و کوک هست]
*جنی*
رفتم اب بخورم که وقتی برگشتم دیدم ات و جیمین و کوک بدون من بستنی خوردن و من عاشق بستنیم
جنی:جئون جونگ کوک*داد*
جونگ کوک:عه اومدی
جنی:داشتی بدون من بستنی میخوردییییی
جونگ کوک:اروم باش واسه توهم گرفتم
جنی:عه مرسی
*بستنیو خوردن و مدرسه هم تموم شد*
جونگ کوک:جنی امروز میای خونه من؟
جنی:اله*کیوت*
جونگ کوک:پس بریم
* رسیدن*
جونگ کوک:بیا داخل
جنی:چه خونه قشنگی
جونگ کوک:چشات قشنگ میبینه،،بیا فیلم ببینیم
جنی:ارهههه ترسناک باشههههخ
جونگ کوک:باش
(فیلم حلقه)
*موقع فیلم دیدن*
جنی:ااااا*میپره بغل جونگ کوک*
جونگ کوک:چیشد تو که فیلم ترسناک دوس داشتی
جنی:جونگ کوکککککککک
جونگ کوک:اااااا*میپره زیر پتو*
جنی:وای مردم از شجاعتت
جونگ کوک: عههههه
جنی:نه ب
*فیلم با کلی جیغ و ترس تموم شد*
جنی:اوه ساعت ۱۲ شدددددد مامانم منو میکشه
جونگ کوک:میشه امشب پیشم بمونی
جنی:بزا از مامانم اجازه بگیرم ولی مامانم نمیدونه دوس پسرمی بهش میگم دوستمی
جونگ کوک:اک
(جنی به مامانش زنگ زد و مامانش قبول کرد)
جونگ کوک:بیا رو تخت پیش من بخواب*منحرف نشین*
جنی:اممم..اک
*رفتن پیش هم بخوابن و ولی قبل خواب جونگ کوک جنی و گزاشت رو تخت و شروع کرد به بوسیدنش تا اخر خوابشون برد*
[صبح]
جنی:امممم ساعت چنده
جونگ کوک:بیدار شدی پرنسسم
جنی:او اله*کیوت*
جونگ کوک:بیا بریم صبونه
جنی:بریم
*خوردن و رفتن مدرسه*
ات:او سلام
جنی:ات بیا بریم بگم دیروز چیشد *همون وقتی خونه جونگ کوک بود و گف*
جیمین:کوک بیا بریم بهت بگم دیروز شوگا و دیدم*شوگا دشمن بچگی جیمین و کوکه*
*جونگ کوک*
وقتی جیمین گف شوگا رو دید چیشد اعصابم بدجور خط خطی شدددد
چطور بود؟حمایت؟
۳.۱k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.