friend and love.
friend and love.
دوست و عشق
p6
ویو گوینده:
همه اعضا خیالشون راحت شد با حرفی که دکتر زد
دکتر: فقط باید غذاهای سنگین نخوره و خثب استراحت کنه
لیسا: الان مرخصه؟
دکتر: بله تا چند ساعت دیگه بهوش اومد ده دقیقه صبر کنید ویندوزش بالا بیاد بعد ببرینش
جمی: چشم ممنونم
دکتر: خواهش میکنم با اجازه
رزی رفت کارای ترخیصو انجام داد و جنی همرفت خردی سبزیجات برای اینکه رفتن خونه به خدمتکارشون بگه سوپ درست کنه و.......
ات ویو:
چشمامو باز کردم با چشم نیمه باز خمی یازه کشیدم که وقتی دستمو بلند کردم ااححاس دستم از درد داره منفجر میشه ک دیدم بخاطر سذمیه که وصله سرمو بلند کردم رو ویلچر نشستم انقدر پهلوم درد میکرد که یا ویلچر رفت و امد کردم دمپایی بیمارستانو پوشیدم و از بخش VIP رفتم بیرون و دیدم که لیسا و رزی اینجان
ات: بقیه اعضا کجان؟
جیسو: وایی ات خوبی جاییت درد نمیکنه ببخشید مناسفم اروم تر باش بشین رو ویلچر
ات: خنده " نفس بگیر اول بقیه کجان؟
لیسا: اول به فکر خودت باش به این وضعی ما خوبیم بقیه هم رری رفته کارای ترخیصو انجام بده جنی هم رفته خرید
ات: اها
(اومدن بقیه اعضا و حالشو پرسیدن)
پرش زمانی به خونه:
ات ویو:
روتختم دراز کشیده بودم رفتم گوشیمو از کیفم که کنار میز تختم بود گرفتم و رفتم اینساگرام تا عکس جدید از خودم پست کنم پست کردم دیدم داخل یک دقیقه ده هزار تا لایک و کامنت گرفتم رفتم دیدم همه داذن حالمو میپرسن و حتی بعضیه فکر میکنن من مردم
ات: اینا چرا اینجوری میکنن بزار برم تو پیج اخبار کیپاپ ببینم
که دیدم هر جا میرم درباره من حرف میزنن تا اینکه ویدیو مبارزه ام رو پخش کردن و شگفت زده شدم
ویو جانگکوک:
تو خونه با اعضا بودم رو مبل نشستم فکرم به اون دختره بود فکر کنم اسمش اته کیم ات رفتم تو پیجش دیدم از منم بیشتر فالوور داره(چونکه یک داستان تخیلی هست ات صد میلیون و لیسا هم همینطور ولی لیسا واقعا صد میلیونفالوور داره)
برگام ریخت که جین صدام کردم
جین: بیا بریم شام بخوریمم
جانگکوک: اشتها ندارم مرسی
جین: یعنی چی اشتها نداری من کلی زحمت میکشم همه دارنشام میخورن پس نمیای دیگه؟ (داشت میرفت ( که دوباره برگش و کشون کشون بزور جانگکوک ر برد
سر میز
نامجون: یچه ها فردا ساعت 7 میریم عمارت فلیکس. .(همه ی اعضا بی تی اس و بلک پینک عمارت دارن ولی پیش هم داخا یک عمارتن همه)
جانگکوک: بدون اینکه خرف نامجون تموم میشه باشه رو گفت ب امدی اسنکه اون دختره رو دوباره ببینه
پرش زمانی به فردا:
جانگکوک ویو:
صبح با نور خورشید بیدار شدمو دست و صورتمو شستم رفتم شرکتم کارای مربوط به سرمایه گذار های جدید رو کردم و تا برسم خونه..
(ฅ´ω`ฅ)
پایان
ببخشید چند روز فیکو نمیزاشتم نتم تموم بود
#میکاپ#روتین#فیک
دوست و عشق
p6
ویو گوینده:
همه اعضا خیالشون راحت شد با حرفی که دکتر زد
دکتر: فقط باید غذاهای سنگین نخوره و خثب استراحت کنه
لیسا: الان مرخصه؟
دکتر: بله تا چند ساعت دیگه بهوش اومد ده دقیقه صبر کنید ویندوزش بالا بیاد بعد ببرینش
جمی: چشم ممنونم
دکتر: خواهش میکنم با اجازه
رزی رفت کارای ترخیصو انجام داد و جنی همرفت خردی سبزیجات برای اینکه رفتن خونه به خدمتکارشون بگه سوپ درست کنه و.......
ات ویو:
چشمامو باز کردم با چشم نیمه باز خمی یازه کشیدم که وقتی دستمو بلند کردم ااححاس دستم از درد داره منفجر میشه ک دیدم بخاطر سذمیه که وصله سرمو بلند کردم رو ویلچر نشستم انقدر پهلوم درد میکرد که یا ویلچر رفت و امد کردم دمپایی بیمارستانو پوشیدم و از بخش VIP رفتم بیرون و دیدم که لیسا و رزی اینجان
ات: بقیه اعضا کجان؟
جیسو: وایی ات خوبی جاییت درد نمیکنه ببخشید مناسفم اروم تر باش بشین رو ویلچر
ات: خنده " نفس بگیر اول بقیه کجان؟
لیسا: اول به فکر خودت باش به این وضعی ما خوبیم بقیه هم رری رفته کارای ترخیصو انجام بده جنی هم رفته خرید
ات: اها
(اومدن بقیه اعضا و حالشو پرسیدن)
پرش زمانی به خونه:
ات ویو:
روتختم دراز کشیده بودم رفتم گوشیمو از کیفم که کنار میز تختم بود گرفتم و رفتم اینساگرام تا عکس جدید از خودم پست کنم پست کردم دیدم داخل یک دقیقه ده هزار تا لایک و کامنت گرفتم رفتم دیدم همه داذن حالمو میپرسن و حتی بعضیه فکر میکنن من مردم
ات: اینا چرا اینجوری میکنن بزار برم تو پیج اخبار کیپاپ ببینم
که دیدم هر جا میرم درباره من حرف میزنن تا اینکه ویدیو مبارزه ام رو پخش کردن و شگفت زده شدم
ویو جانگکوک:
تو خونه با اعضا بودم رو مبل نشستم فکرم به اون دختره بود فکر کنم اسمش اته کیم ات رفتم تو پیجش دیدم از منم بیشتر فالوور داره(چونکه یک داستان تخیلی هست ات صد میلیون و لیسا هم همینطور ولی لیسا واقعا صد میلیونفالوور داره)
برگام ریخت که جین صدام کردم
جین: بیا بریم شام بخوریمم
جانگکوک: اشتها ندارم مرسی
جین: یعنی چی اشتها نداری من کلی زحمت میکشم همه دارنشام میخورن پس نمیای دیگه؟ (داشت میرفت ( که دوباره برگش و کشون کشون بزور جانگکوک ر برد
سر میز
نامجون: یچه ها فردا ساعت 7 میریم عمارت فلیکس. .(همه ی اعضا بی تی اس و بلک پینک عمارت دارن ولی پیش هم داخا یک عمارتن همه)
جانگکوک: بدون اینکه خرف نامجون تموم میشه باشه رو گفت ب امدی اسنکه اون دختره رو دوباره ببینه
پرش زمانی به فردا:
جانگکوک ویو:
صبح با نور خورشید بیدار شدمو دست و صورتمو شستم رفتم شرکتم کارای مربوط به سرمایه گذار های جدید رو کردم و تا برسم خونه..
(ฅ´ω`ฅ)
پایان
ببخشید چند روز فیکو نمیزاشتم نتم تموم بود
#میکاپ#روتین#فیک
۲.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.