ددی من پارت 2
کوک ویو به جک گفتم ا.ت رو بدزده و بیاره عمارت من
ا.ت ویو
بیدار شدم دیدم داخل یه اتاق بزرگ و مشکی هستم که یهو در حموم باز شد و اون پسری که پشت چراغ قرمز دیدم امود بیرون و حوله دور کمرش بود لعنتی عجب تتو های خفنی داشت سیکسپکش خیلی خوب بود که یهو اومد دست و پای من و بست چشمام بست و بعد چند مین باز کرد که دیدم لباس پوشیده
که شروع کرد به حرف زدن
کوک:سلام ا.ت شاید یادت نیاد ولی من وتو داخل بچگی باهم دوست بودیم منم کوکی خرگوش کوچولوی تو که یهو گذاشتت و رفت یه کشور دیگه ولی الان برگشتم می خام باتو زندگیم رو از نو بسازم
(تا گفت کوکی خرگوش کوکچولوی تو اشکام ریخت و بغلش کردم و از دستش خیلی عصبی بودم که یهو رفت و یهو اومد )تا اومدم لب باز کنم و حرف بزنم لباش رو گذاشت رو لبام وروی تخت درازم کرد و روم خیمه زد من ناخوداگاه همراهیش کردم و کم کم لباس هام رو در اورد .............(اسمات)
فردا صبح کوک ویو صبح زودتر بلند شدم تا برای ا.ت غذا درست کنم تا با مسکن بخوره
ا.ت ویو
صلح بیدار شدم که با جای خالی کوک مواجه شدم واز شدت درد زیر دلم شروع کردم به گریه می خاستم برم حموم که تز روی تخت افتادم و در باز شد و کوک با یه سینی داخل دستش اومد داخل اتاق سینی رو گذاشت روی میز و اومد من رو بلند کرد و برد حموم از حموم اومدم بیرون و کوک یکی از پیرن مردونه هاش که سفید بود رو کرد تنم و شلوار نداشتم من رو گذاشت روی صندلی بهم غذا میداد و زیر دلم هم ماساژ می داد ایندفعه شروع کردم حرف زدن
ا.ت:کوک از دستت خیلی عصبانی هستم چطور تونستی من رو تنها بزاری و بری شاید خبر نداشته باشی ولی من به مدت دو سال افسردکی گرفتم جون کندم تا این دیوونه ای که ساختی رو سرپا کنم (بغض)
اصلا برات مهم بودم که یهو رفتی و یهو اومدی دلم انقدر برات تنگ شده بود که حتضر بودم کل دنیا رو بکشم که یبار دیگه اون چشماتو ببینم ولی تو چکار کردی شیش سال رفتی و من رو تنهاگذاشتی خیلی بدی
کوک دلم برات تنگ شده بود(خودم گریم گرفت با حرف های ا.ت😐)
کوک ویو
با حرف هاش بغض کردم و بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و بغلش دراز کشیدم و بغلش کردم اون حق داشت من شیش سال تنهاش گذاشتم و رفتم و اصلا از حالش خبر نداشتم و داخل امریکا من مونده بودم با بزرگترین باند مافبا که مال من بود و دلتنگی برای ا.ت ولی دیگه ولش نمی کنم من این مروارید سفید رو با هزار جور بدبختی پیدا کردم
کوک :میدونم ا.ت میدونم منم دلم برات خیلی تنگ بود من مروارید سفیدم رو تنها گذاشتم و رفتم ولی دیگه قرار نیست تنهات بزارم الا بیا برم فیلم ببینیم(واکنش ادمین:🤣🤣 کوک:کوفت نخند 🔪🩴🩴)
ا.ت ویو
داشتیم فیلم میدیدم که یهو
جای حساس قطع کردم
شرایط پارت بعد:
لایک:10
کامنت :15
ا.ت ویو
بیدار شدم دیدم داخل یه اتاق بزرگ و مشکی هستم که یهو در حموم باز شد و اون پسری که پشت چراغ قرمز دیدم امود بیرون و حوله دور کمرش بود لعنتی عجب تتو های خفنی داشت سیکسپکش خیلی خوب بود که یهو اومد دست و پای من و بست چشمام بست و بعد چند مین باز کرد که دیدم لباس پوشیده
که شروع کرد به حرف زدن
کوک:سلام ا.ت شاید یادت نیاد ولی من وتو داخل بچگی باهم دوست بودیم منم کوکی خرگوش کوچولوی تو که یهو گذاشتت و رفت یه کشور دیگه ولی الان برگشتم می خام باتو زندگیم رو از نو بسازم
(تا گفت کوکی خرگوش کوکچولوی تو اشکام ریخت و بغلش کردم و از دستش خیلی عصبی بودم که یهو رفت و یهو اومد )تا اومدم لب باز کنم و حرف بزنم لباش رو گذاشت رو لبام وروی تخت درازم کرد و روم خیمه زد من ناخوداگاه همراهیش کردم و کم کم لباس هام رو در اورد .............(اسمات)
فردا صبح کوک ویو صبح زودتر بلند شدم تا برای ا.ت غذا درست کنم تا با مسکن بخوره
ا.ت ویو
صلح بیدار شدم که با جای خالی کوک مواجه شدم واز شدت درد زیر دلم شروع کردم به گریه می خاستم برم حموم که تز روی تخت افتادم و در باز شد و کوک با یه سینی داخل دستش اومد داخل اتاق سینی رو گذاشت روی میز و اومد من رو بلند کرد و برد حموم از حموم اومدم بیرون و کوک یکی از پیرن مردونه هاش که سفید بود رو کرد تنم و شلوار نداشتم من رو گذاشت روی صندلی بهم غذا میداد و زیر دلم هم ماساژ می داد ایندفعه شروع کردم حرف زدن
ا.ت:کوک از دستت خیلی عصبانی هستم چطور تونستی من رو تنها بزاری و بری شاید خبر نداشته باشی ولی من به مدت دو سال افسردکی گرفتم جون کندم تا این دیوونه ای که ساختی رو سرپا کنم (بغض)
اصلا برات مهم بودم که یهو رفتی و یهو اومدی دلم انقدر برات تنگ شده بود که حتضر بودم کل دنیا رو بکشم که یبار دیگه اون چشماتو ببینم ولی تو چکار کردی شیش سال رفتی و من رو تنهاگذاشتی خیلی بدی
کوک دلم برات تنگ شده بود(خودم گریم گرفت با حرف های ا.ت😐)
کوک ویو
با حرف هاش بغض کردم و بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و بغلش دراز کشیدم و بغلش کردم اون حق داشت من شیش سال تنهاش گذاشتم و رفتم و اصلا از حالش خبر نداشتم و داخل امریکا من مونده بودم با بزرگترین باند مافبا که مال من بود و دلتنگی برای ا.ت ولی دیگه ولش نمی کنم من این مروارید سفید رو با هزار جور بدبختی پیدا کردم
کوک :میدونم ا.ت میدونم منم دلم برات خیلی تنگ بود من مروارید سفیدم رو تنها گذاشتم و رفتم ولی دیگه قرار نیست تنهات بزارم الا بیا برم فیلم ببینیم(واکنش ادمین:🤣🤣 کوک:کوفت نخند 🔪🩴🩴)
ا.ت ویو
داشتیم فیلم میدیدم که یهو
جای حساس قطع کردم
شرایط پارت بعد:
لایک:10
کامنت :15
۷.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.