Blood LOVE 💦🩸 part 1
Blood LOVE 💦🩸 part 1
مرد با چشمان خشمگین به دخترکی که جلوش زانو زده بود و با چشمان خیسی که توسط اشک هایی که از چشمانش جاری شده بود نگاه کرد ...... اما چه چیزی باعث شده بود که مرد آنقدر از دخترک جلوش عصبی باشد ... و مهمتر از همه بخواد آن دختر که تمام زندگی اش باشد را تنها با یک اسلحه ... که در دستانش است را از بین ببرد ... شاید ..، فقط.. اون عشق بین پسر و دختر یه عشق خونین باشه ..
(3 years ago)....
دختر همینطور که در مسیر بازگشت به خانه ای بود که به تنهایی آنجا زندگی میکرد... با صدای زنگ گوشی به خود آمد.. گوشی رو از کیف مدرسه اش بیرون آورد تا بتونه جوابشو بده ... گوشی رو به سمت گوشش آورد و دکمه سبز رنگ رو فشرد .
+ الو
$ سومین همین الان از اونجا سریعا فرار کن ( با صدای لرزون و نگران )
+ نمیفهمم شما کی هستید .. چرا باید فرار کنم
$ سومین من زیاد نمیتونم حرف بزنم زود برو خونه ( با صدای لرزون و نگران )
+ باشه ..
دختر سرعت پاهایش رو زیاد کرد تا بتونه به خونه برسه ... اما همه چیز برایش
عجیب بود نمی دونست باید به حرف های اون مرد اعتماد کنه یا نه ...
بعد از ۵ minutes به خانه اش رسید .... اما با چیزی که دید تمام بدنش به لرزه در آمد... یک جسد خونی روی زمین افتاده بود ... دختر تا چشمش به جسد افتاد تعادلش رو از دست داد ... و به زمین افتاد .. با سرعت از خونه فرار کرد و با تمام سرعتش به ایستگاه پلیس دوید ...، ساعت حدود ۵ عصر بود
... دختر وارد ایستگاه شد و به طرف چند پلیس رفت ...
+ یه نفر ... تو .. خونه ام مرده ... ( با نفس نفس و صدایی لرزون و ترسیده)
مردی که پلیس بود به طرف دختر اومد و بهش یک لیوان آب داد تا بتونه خونسردی خودشو حفظ کنه و به آرومی لب زد:
# آروم باشید خانم میتونید همه چیز رو با جزئیات به ما بگید. اول بشینید .
دختر با پاهای لرزون و به کمک مرد روی صندلی نشست و همه چیز رو به پلیس گفت ..
# میتونیم باهم بریم به آن مکان .
دختر به همراه چند پلیس سوار ماشین شدند و به طرف خانه رفتند ...
بعد از ۵ minutes به خانه رسیدند و چند پلیس در خانه را باز کردند ....
اما یک چیزی اشتباه بود آن جسد دیگر روی آن زمین سرد خونه نبود !.. و تمام خون های روی زمین هم ناپدید شده بودند ... اما چطور ممکن بود ..
End of part 1
مرد با چشمان خشمگین به دخترکی که جلوش زانو زده بود و با چشمان خیسی که توسط اشک هایی که از چشمانش جاری شده بود نگاه کرد ...... اما چه چیزی باعث شده بود که مرد آنقدر از دخترک جلوش عصبی باشد ... و مهمتر از همه بخواد آن دختر که تمام زندگی اش باشد را تنها با یک اسلحه ... که در دستانش است را از بین ببرد ... شاید ..، فقط.. اون عشق بین پسر و دختر یه عشق خونین باشه ..
(3 years ago)....
دختر همینطور که در مسیر بازگشت به خانه ای بود که به تنهایی آنجا زندگی میکرد... با صدای زنگ گوشی به خود آمد.. گوشی رو از کیف مدرسه اش بیرون آورد تا بتونه جوابشو بده ... گوشی رو به سمت گوشش آورد و دکمه سبز رنگ رو فشرد .
+ الو
$ سومین همین الان از اونجا سریعا فرار کن ( با صدای لرزون و نگران )
+ نمیفهمم شما کی هستید .. چرا باید فرار کنم
$ سومین من زیاد نمیتونم حرف بزنم زود برو خونه ( با صدای لرزون و نگران )
+ باشه ..
دختر سرعت پاهایش رو زیاد کرد تا بتونه به خونه برسه ... اما همه چیز برایش
عجیب بود نمی دونست باید به حرف های اون مرد اعتماد کنه یا نه ...
بعد از ۵ minutes به خانه اش رسید .... اما با چیزی که دید تمام بدنش به لرزه در آمد... یک جسد خونی روی زمین افتاده بود ... دختر تا چشمش به جسد افتاد تعادلش رو از دست داد ... و به زمین افتاد .. با سرعت از خونه فرار کرد و با تمام سرعتش به ایستگاه پلیس دوید ...، ساعت حدود ۵ عصر بود
... دختر وارد ایستگاه شد و به طرف چند پلیس رفت ...
+ یه نفر ... تو .. خونه ام مرده ... ( با نفس نفس و صدایی لرزون و ترسیده)
مردی که پلیس بود به طرف دختر اومد و بهش یک لیوان آب داد تا بتونه خونسردی خودشو حفظ کنه و به آرومی لب زد:
# آروم باشید خانم میتونید همه چیز رو با جزئیات به ما بگید. اول بشینید .
دختر با پاهای لرزون و به کمک مرد روی صندلی نشست و همه چیز رو به پلیس گفت ..
# میتونیم باهم بریم به آن مکان .
دختر به همراه چند پلیس سوار ماشین شدند و به طرف خانه رفتند ...
بعد از ۵ minutes به خانه رسیدند و چند پلیس در خانه را باز کردند ....
اما یک چیزی اشتباه بود آن جسد دیگر روی آن زمین سرد خونه نبود !.. و تمام خون های روی زمین هم ناپدید شده بودند ... اما چطور ممکن بود ..
End of part 1
۱.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.