رمان درد های عشقی پارت۶
اگمن امی رو برداشت و برد(منحرف نشو)
بانی گفت: اوه شت
تیلز گفت: گندش بزنن
سونیک گفت: ای وای نه
بانی گفت: بیاین بریم دنبالش
سونیک و تیلز گفتن: باشه
اونا رفتن دنبال اگمن
تا رسیدن اگمن گفت:(خنده های شیطانی) شما نمی تونید امی رو نجات بدید اون یه جایی هستش که شما نمیتونید پیداش کنید
بانی گفت: جدی میفرمایید
اگمن گفت:(با تعجب) تو مگه میدونی کجاست
بانی گفت: نمیدونم کجاست ولی کمتر از ۵ دقیقه پیداش میکنم
یهو بانی رنگش بنفش تیره شد و چشماش و دندوناش سفید شد
بانی گفت: با نسخه قویتر من یعنی شدو بانی آشنا شو
شدو بانی کمتر از یک دقیقه امی رو پیدا کرد
اگمن گفت: امکان نداره
شدو بانی گفت: حالا که امکان داره
اگمن فرار کرد
سونیک گفت: من بدون این که به چیزی تبدیل بشم میتونستم امی رو پیدا کنم
امی گفت: حسودی نکن جای بودم که به عقل جن هم نمیرسید
پارت۶ تمام شد
بقیه داستان در پارت۷
بانی گفت: اوه شت
تیلز گفت: گندش بزنن
سونیک گفت: ای وای نه
بانی گفت: بیاین بریم دنبالش
سونیک و تیلز گفتن: باشه
اونا رفتن دنبال اگمن
تا رسیدن اگمن گفت:(خنده های شیطانی) شما نمی تونید امی رو نجات بدید اون یه جایی هستش که شما نمیتونید پیداش کنید
بانی گفت: جدی میفرمایید
اگمن گفت:(با تعجب) تو مگه میدونی کجاست
بانی گفت: نمیدونم کجاست ولی کمتر از ۵ دقیقه پیداش میکنم
یهو بانی رنگش بنفش تیره شد و چشماش و دندوناش سفید شد
بانی گفت: با نسخه قویتر من یعنی شدو بانی آشنا شو
شدو بانی کمتر از یک دقیقه امی رو پیدا کرد
اگمن گفت: امکان نداره
شدو بانی گفت: حالا که امکان داره
اگمن فرار کرد
سونیک گفت: من بدون این که به چیزی تبدیل بشم میتونستم امی رو پیدا کنم
امی گفت: حسودی نکن جای بودم که به عقل جن هم نمیرسید
پارت۶ تمام شد
بقیه داستان در پارت۷
۱.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.