(ناموسا اسم دیگه ای پیدا نکردم نمیدونم اینو از کجام در او
(ناموسا اسم دیگه ای پیدا نکردم نمیدونم اینو از کجام در اوردم ولی فک کنم تو یکی از انیمیشن ها بود😂)
_اوه من سنیور دلا کروز رو میشناسم تازه باهم یه جورایی صمیمی هم هستیم(لبخند)
+الان چرا خوشحال شدی مثلا(عصبی واخم)
_خب ما با هم دوستیم
+اون ادم زیاد درستی نیست در حد پدرم شایدم بیشتر پس ازش دوری کن(اخم)
_لازم نیست تو برام تصمیم بگیری من خودم میدونم از کی دوری کنم (جدی)
+(شیطونه میگه بزنم ایششش)توی ذهنش)
+اوک نمیخوام دوباره دعوا شه
_موافقم
+پس همینطور که داشتم میگفتم من مدرکی دارم که پدرم به دلاکروز خیانت کرده و مطمئنم که کارش ساخته س دوهفته دیگه میریم جشنی که دلا کروز گرفته و تو هم باید بیایی متوجهی که چی میگم
_اوهوم اوکی خودم ردیفش میکنم
+(از رو صندلی پاشد) پس من دیگه میرم
_اوک
+(به سمت ماشین رفت و جیمین هم باهش سوار شد و رفتن)
_(بکهیون اومد سمت ا.ت)
/چی گفت ا.ت؟؟
_برام یه لب تاپ بیار
/چی ؟؟
_(همه چی رو برای بکهیون تعریف کرد)
/اوکی
_(با بکهیون نشستن نگاه فلاش کردن این مدرک خوبی بود اما اینقدری قوی نبود که جئون رو زمین بزنه)
/این عالیه
_درسته.....دو هفته دیگه میریم فلورانس تا اون موقع کار های باقی مانده رو انجام بدید
/چشم
_(سوار ماشین شد و به سمت عمارتش رفتن )
[دوهفته بعد]
*****
تو این دو هفته با جونگ کوک زیاد ارتباط داشتم و انگار اونقدرا هم که پدرش بده اون نیست اما براهم دوست خوبی شدیم قرار فردا بریم ایتالیا البته جدا......)
[ایتالیا 20 ژانویه ساعت 8 هتل ....فلورانس]
+(دو روزه که اومدم ایتالیا جونگ کوک بخواطر پدرش با اون اومد و من و بکهیون باهم اومدیم من و جونگ کوک نقشه کشیدیم که امشب من همه چی رو برای سینیور دلاکروز رو کنم تا کار جئون بزرگ ساخته شه هه جئون دیگه اخر امپراتوری ته از قبل با دلاکروز تماس گرفتم که بیام برا مهمونیش اون هم با کمال خوشحالی قبول کرد دلا کروز زیاذ هم پیر نیست اما 39 سالی هست فک کنم بخاطر همین باهم به خاطر قرارداد ها و محموله هامون باهم یکم صمیمی هستیم...... برای امشب یک لباس مشکی زیبا و جزب پوشیدم که یکم باز هم بود مو هام رو حالت دادم و ارایش ملایمی کردم رفتم بیرون بکهیون دهنش باز مونده بود )
+سنیور بک نمیایی
/اوه البته سینیوریتا ا.ت(خنده)
+(خنده)اوکی بریم
+(سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت هتل...... ادمای زیادی اون جا بودن سرمو بالا گرفتم و وارد شدم که از دور دلا کروز و جئون ها رو دیدم رفتم سمتشون جئون معلوم بود از اینکه اینجا میبینتم عصبیه .... جونگکوک با اخم نگام میکرد شاید میخواد نقش بازی کنه اما خوشتیپ شده بود انگار اون هم برا نابودی پدرش هیجان داره....
_اوه من سنیور دلا کروز رو میشناسم تازه باهم یه جورایی صمیمی هم هستیم(لبخند)
+الان چرا خوشحال شدی مثلا(عصبی واخم)
_خب ما با هم دوستیم
+اون ادم زیاد درستی نیست در حد پدرم شایدم بیشتر پس ازش دوری کن(اخم)
_لازم نیست تو برام تصمیم بگیری من خودم میدونم از کی دوری کنم (جدی)
+(شیطونه میگه بزنم ایششش)توی ذهنش)
+اوک نمیخوام دوباره دعوا شه
_موافقم
+پس همینطور که داشتم میگفتم من مدرکی دارم که پدرم به دلاکروز خیانت کرده و مطمئنم که کارش ساخته س دوهفته دیگه میریم جشنی که دلا کروز گرفته و تو هم باید بیایی متوجهی که چی میگم
_اوهوم اوکی خودم ردیفش میکنم
+(از رو صندلی پاشد) پس من دیگه میرم
_اوک
+(به سمت ماشین رفت و جیمین هم باهش سوار شد و رفتن)
_(بکهیون اومد سمت ا.ت)
/چی گفت ا.ت؟؟
_برام یه لب تاپ بیار
/چی ؟؟
_(همه چی رو برای بکهیون تعریف کرد)
/اوکی
_(با بکهیون نشستن نگاه فلاش کردن این مدرک خوبی بود اما اینقدری قوی نبود که جئون رو زمین بزنه)
/این عالیه
_درسته.....دو هفته دیگه میریم فلورانس تا اون موقع کار های باقی مانده رو انجام بدید
/چشم
_(سوار ماشین شد و به سمت عمارتش رفتن )
[دوهفته بعد]
*****
تو این دو هفته با جونگ کوک زیاد ارتباط داشتم و انگار اونقدرا هم که پدرش بده اون نیست اما براهم دوست خوبی شدیم قرار فردا بریم ایتالیا البته جدا......)
[ایتالیا 20 ژانویه ساعت 8 هتل ....فلورانس]
+(دو روزه که اومدم ایتالیا جونگ کوک بخواطر پدرش با اون اومد و من و بکهیون باهم اومدیم من و جونگ کوک نقشه کشیدیم که امشب من همه چی رو برای سینیور دلاکروز رو کنم تا کار جئون بزرگ ساخته شه هه جئون دیگه اخر امپراتوری ته از قبل با دلاکروز تماس گرفتم که بیام برا مهمونیش اون هم با کمال خوشحالی قبول کرد دلا کروز زیاذ هم پیر نیست اما 39 سالی هست فک کنم بخاطر همین باهم به خاطر قرارداد ها و محموله هامون باهم یکم صمیمی هستیم...... برای امشب یک لباس مشکی زیبا و جزب پوشیدم که یکم باز هم بود مو هام رو حالت دادم و ارایش ملایمی کردم رفتم بیرون بکهیون دهنش باز مونده بود )
+سنیور بک نمیایی
/اوه البته سینیوریتا ا.ت(خنده)
+(خنده)اوکی بریم
+(سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت هتل...... ادمای زیادی اون جا بودن سرمو بالا گرفتم و وارد شدم که از دور دلا کروز و جئون ها رو دیدم رفتم سمتشون جئون معلوم بود از اینکه اینجا میبینتم عصبیه .... جونگکوک با اخم نگام میکرد شاید میخواد نقش بازی کنه اما خوشتیپ شده بود انگار اون هم برا نابودی پدرش هیجان داره....
۵.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.