ارباب جذاب من. پارت1
ویو ات
امروز ارباب از سفر برمیگرده... دیروز همه کارارو انجام دادیم پس نیازی نیست امروز خیلی کار کنیم...
تقریبا یک ساله اربابو ندیدم ولی یادمه خیلی جذاب بود..(هه چی فکر کردی؟) 😐😁
ویو کوک
امروز دارم برمیگردم کره.. فقط میخوام اون دختره رو ببینم.. خیلی خوشگله.. حس میکنم دارم عاشقش میشم
پرش وقتی کوک رسید
ات: یهو حالم بد شد دقیقا وقتی ارباب رسید نمیتونستم برم استقبالش و ممکن بود تنبیه بشم(منحرف نشید همون شکنجه😅😅)
لینا: ات ات زود باشش
ات: نمیتونممم تو برو
لینا: باشه
کوک: خانم کیم کجاست؟
لینا: حا... حالش بد... بد شد
کوک: چیی؟
لینا: ببخشیدش ارباب دست خودش که نیست تروخدا ببخشیدش
کوک: کجاست؟
لینا: ا... او اونجا
کوک با سرعت زیاد رفت سمت ات
کوک: خانم کیم؟
ات: ار... ارباب ببخشید دست خودم نبود(گریه)
کوک: اشکالی نداره فقط نگرانت شدم
ات: وا... واقعا؟
کوک: اره... چند روز اجازه نمیدم کار کنی
ات: نیازی نیست ارباب
ارباب: نیازه
کوک رفت...
ات: بالاخره چند روز میتونم استراحت کنمم
خیلی خوشحالمم
کوک: رفتم اتاقم و دوربینارو چک کردم و صحنه بدی دیدم
مین یونگی میخواست به ات تجاوز کنهه؟
سریع رفتم اتاق ات
کوک: خانم کیم(عصبی)
ات: ب... بله ارباب؟
کوک: با مین یونگی نسبتی داری؟
ات: ن... نه
کوک: میخواست بهت تجاوز کنه؟
ات:ار... ارباب من کاری نکردم و بادیگارد ها نزاشتن من هیچ کارم(گریه)
کوک: خوبه... فقط کار خودمه(اروم)
ات: چی؟
کوک: هیچی
ات: اها...
کوک: مواظب خودت باش نزار کسی بهت دست بزنه... جز من(اروم)
ات: چ... چشم
کوک: خوبه... یک ماه کاری نمیکنی... میتونیم باهم بریم خوشگذرونی
ات: چی؟؟؟؟؟؟(ذوق)
کوک: همین که شنیدی(خنده)
ات: واییییی(کوکو بغل کرد)
کوک: از ذوق بقلم کرد شوکه شدم ولی بعدش منم بقلش کردم
ات: یهو به خودم اومدم دیدم تو بغلشم سریع اومدم بیرون
ات: ببخشید ارباب دست خودم نبود ببخشیدد
کوک: د... دیگه تکرار نشه
ات: چشم
ویو کوک
نمیخواستم اونو بگم ولی غرورم نزاشت بگم اشکالی نداره... من عاشقشم ولی چطور بهش بگم؟
ات: ارباب؟
کوک: بله
ات: چ.. چرا با شما باید برم خوشگذرونی؟
کوک: دوست نداری؟
ات: دوست دارم ولی....
شرطا:
لایک: 15
کامنت: 30
فالور: 65
امروز ارباب از سفر برمیگرده... دیروز همه کارارو انجام دادیم پس نیازی نیست امروز خیلی کار کنیم...
تقریبا یک ساله اربابو ندیدم ولی یادمه خیلی جذاب بود..(هه چی فکر کردی؟) 😐😁
ویو کوک
امروز دارم برمیگردم کره.. فقط میخوام اون دختره رو ببینم.. خیلی خوشگله.. حس میکنم دارم عاشقش میشم
پرش وقتی کوک رسید
ات: یهو حالم بد شد دقیقا وقتی ارباب رسید نمیتونستم برم استقبالش و ممکن بود تنبیه بشم(منحرف نشید همون شکنجه😅😅)
لینا: ات ات زود باشش
ات: نمیتونممم تو برو
لینا: باشه
کوک: خانم کیم کجاست؟
لینا: حا... حالش بد... بد شد
کوک: چیی؟
لینا: ببخشیدش ارباب دست خودش که نیست تروخدا ببخشیدش
کوک: کجاست؟
لینا: ا... او اونجا
کوک با سرعت زیاد رفت سمت ات
کوک: خانم کیم؟
ات: ار... ارباب ببخشید دست خودم نبود(گریه)
کوک: اشکالی نداره فقط نگرانت شدم
ات: وا... واقعا؟
کوک: اره... چند روز اجازه نمیدم کار کنی
ات: نیازی نیست ارباب
ارباب: نیازه
کوک رفت...
ات: بالاخره چند روز میتونم استراحت کنمم
خیلی خوشحالمم
کوک: رفتم اتاقم و دوربینارو چک کردم و صحنه بدی دیدم
مین یونگی میخواست به ات تجاوز کنهه؟
سریع رفتم اتاق ات
کوک: خانم کیم(عصبی)
ات: ب... بله ارباب؟
کوک: با مین یونگی نسبتی داری؟
ات: ن... نه
کوک: میخواست بهت تجاوز کنه؟
ات:ار... ارباب من کاری نکردم و بادیگارد ها نزاشتن من هیچ کارم(گریه)
کوک: خوبه... فقط کار خودمه(اروم)
ات: چی؟
کوک: هیچی
ات: اها...
کوک: مواظب خودت باش نزار کسی بهت دست بزنه... جز من(اروم)
ات: چ... چشم
کوک: خوبه... یک ماه کاری نمیکنی... میتونیم باهم بریم خوشگذرونی
ات: چی؟؟؟؟؟؟(ذوق)
کوک: همین که شنیدی(خنده)
ات: واییییی(کوکو بغل کرد)
کوک: از ذوق بقلم کرد شوکه شدم ولی بعدش منم بقلش کردم
ات: یهو به خودم اومدم دیدم تو بغلشم سریع اومدم بیرون
ات: ببخشید ارباب دست خودم نبود ببخشیدد
کوک: د... دیگه تکرار نشه
ات: چشم
ویو کوک
نمیخواستم اونو بگم ولی غرورم نزاشت بگم اشکالی نداره... من عاشقشم ولی چطور بهش بگم؟
ات: ارباب؟
کوک: بله
ات: چ.. چرا با شما باید برم خوشگذرونی؟
کوک: دوست نداری؟
ات: دوست دارم ولی....
شرطا:
لایک: 15
کامنت: 30
فالور: 65
۱۵.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.