my soul: روح من
p11
تهیونگ. باشه
جیمین از کلاس خارج شد... این دختره چرا نمیره بیرون! بیخیالش شدمو سرمو گذاشتم رو نیمکت که با صدای یونسو سرمو بالا آوردم
تهیونگ. بله؟!
دستشو روی صورتم گذاشتو نوازشش میکرد... چش شده؟! دستشو از صورتم برداشتم
تهیونگ. چیکار میکنی(عصبی)
یونسو. من دوست دارم!
تهیونگ. شوخی خوبی نیست گمشو اون ور
با کار بعدیش چشمام از کاسه در امد اون داشت منو میبوسید.... همینطور که تو شک بودم دره کلاس باز شدو قیافه خندون جیمین روبه رو شدم ولی تا منو دید لبخندش محو شدو با تهجب زل زدم بود بهم نگاهی به یونسو کردم که داشت با تمام لذت منو میبوسید هلش دادم که ازم جدا شد
تهیونگ. جیمین بخدا...
جیمین خفه شوووو چطور تونستی
تهیونگ. یونسو تو یه چی بگو
یونسو. چی بگم اینکه بهم اعتراف کردی؟!
تهیونگ. چی داری میگی تو جیمین بخدا اون منو بز....
گذاشت رفت....
دوستی ما از اون روز بهم خورد...
پایان فلش بک
ویو ات
چشمامو باز کردمو با قیافه مامانم که با اخم داشت نگام میکرد
ات. مامان جونم چی تورو ناراحت کرده!(خمیازه)
م. ا. بابات ماهی درست کرده با اینکه میدونه من از ماهی متنفرمممم بعد اون میگه دخترم دوست...
همنطور که مامانم داشت غر میزد رفتم دستشویی صورتمو شستمو مسواکمو زدم میدونستم که تا یه ساعت قراره غر بزنه یه آرایش لایت کردمو لباسمو پوشیدم... بازم تموم نشده غر غراش
ات. مامان گلم من دارم میرم سرکار بهتر نیست واسه دختر یکی یدونت صبحونه درست کنی!
م. ا. برو به پدرت که تور بیشتر از من دوست داره بگو(اخم)
خنده ای به حسود بودنش زدمو رفتم طرفش و محکم بغلش کردم
ات. مامان من تور بیشتر از هرکس دوست دارم پس لطفا صبحونه آماده کن واسم... اگه به بابا بگم به جا صبحونه واسم نهار آماده میکنه من عجله دارم
م. ا. خیله خب..
ات. هوراااااا
م. ا. کپ باباتی دیونه ای دیونه
ات. ول همه میگن شبیه توعم!
م. ا. یعنی میگی من دیونممممم
ات. غلط کردم...
و بله اینگونه شد که با دنپایی مامانم از خونه پرت شدم بیرون بی صبحونه موندم عایششش اشکال نداره یه چی میخورم تو راه کیک با شیر گرفتمو خوردم وارد شرکت شدم که خانم کیم تا منو دید لبخند بزرگی روی لباش نشست
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
تهیونگ. باشه
جیمین از کلاس خارج شد... این دختره چرا نمیره بیرون! بیخیالش شدمو سرمو گذاشتم رو نیمکت که با صدای یونسو سرمو بالا آوردم
تهیونگ. بله؟!
دستشو روی صورتم گذاشتو نوازشش میکرد... چش شده؟! دستشو از صورتم برداشتم
تهیونگ. چیکار میکنی(عصبی)
یونسو. من دوست دارم!
تهیونگ. شوخی خوبی نیست گمشو اون ور
با کار بعدیش چشمام از کاسه در امد اون داشت منو میبوسید.... همینطور که تو شک بودم دره کلاس باز شدو قیافه خندون جیمین روبه رو شدم ولی تا منو دید لبخندش محو شدو با تهجب زل زدم بود بهم نگاهی به یونسو کردم که داشت با تمام لذت منو میبوسید هلش دادم که ازم جدا شد
تهیونگ. جیمین بخدا...
جیمین خفه شوووو چطور تونستی
تهیونگ. یونسو تو یه چی بگو
یونسو. چی بگم اینکه بهم اعتراف کردی؟!
تهیونگ. چی داری میگی تو جیمین بخدا اون منو بز....
گذاشت رفت....
دوستی ما از اون روز بهم خورد...
پایان فلش بک
ویو ات
چشمامو باز کردمو با قیافه مامانم که با اخم داشت نگام میکرد
ات. مامان جونم چی تورو ناراحت کرده!(خمیازه)
م. ا. بابات ماهی درست کرده با اینکه میدونه من از ماهی متنفرمممم بعد اون میگه دخترم دوست...
همنطور که مامانم داشت غر میزد رفتم دستشویی صورتمو شستمو مسواکمو زدم میدونستم که تا یه ساعت قراره غر بزنه یه آرایش لایت کردمو لباسمو پوشیدم... بازم تموم نشده غر غراش
ات. مامان گلم من دارم میرم سرکار بهتر نیست واسه دختر یکی یدونت صبحونه درست کنی!
م. ا. برو به پدرت که تور بیشتر از من دوست داره بگو(اخم)
خنده ای به حسود بودنش زدمو رفتم طرفش و محکم بغلش کردم
ات. مامان من تور بیشتر از هرکس دوست دارم پس لطفا صبحونه آماده کن واسم... اگه به بابا بگم به جا صبحونه واسم نهار آماده میکنه من عجله دارم
م. ا. خیله خب..
ات. هوراااااا
م. ا. کپ باباتی دیونه ای دیونه
ات. ول همه میگن شبیه توعم!
م. ا. یعنی میگی من دیونممممم
ات. غلط کردم...
و بله اینگونه شد که با دنپایی مامانم از خونه پرت شدم بیرون بی صبحونه موندم عایششش اشکال نداره یه چی میخورم تو راه کیک با شیر گرفتمو خوردم وارد شرکت شدم که خانم کیم تا منو دید لبخند بزرگی روی لباش نشست
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۱۰.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.