Part 13
Part 13
*نویسنده ویو*
بچه ها که با خوشحالی داشتن از در بیمارستان میرفتن بیرون که...
*تهیونگ ویو*
داشتیم میرفتیم بیرون که... پدر و مادر جیهوپ و دیدیم که خیلی نگران به سمتمون اومدن...
وقتی که رسیدن بهمون یکم سلام و احوال پرسی ازشون دور شدیم تا هوبی با خانواده اش راحت تر باشه...
بعد از این که هوبی حرفاش با پدر و مادرش تموم شد به سمت ماشین حرکت کردیم و سوار شدیم. جیمین و شوگا نامجون هم با یه ماشین دیگه اومدن.
*پرش زمانی وقتی که رسیدن خونه*
جیمین:او شت... هنوز خون هوبی هیونگ از دیشب تا حالا مونده بچه ها بریم بشوریمش
تهیونگ:منو جیمین هیونگ و جونگ کوک اینجارو تمیز میکنیم شما یه جای خوب برای هوبی هیونگ پهن کنید.
جین:اوکی
هوبی:توروخدا ببخشید راضی به زحمت نیستم...
شوگا:چرا مث مهمونا رفتار میکنی؟ ما 11ساله باهمیم رفیق همدیگه ایم این حرفارو نداریم که.
هوبی:و بچه ها ممنون که دیشب پیشم بودید:)
جین:نگا نگا دوباره عین این مهمونا رفتار کرد... بچه من ننه توام پیش تو نباشم پیش کی باشم؟
باباش( رو به نامجون)بیا یه چیز بگو.
نامجون:راست میگه دیگه... ما که باهم این حرفارو نداریم*از اون لبخندای با چال گونه به هوبی میزنه*
هوبی:دیگه جرات ندارم چیزی بگم دفعه بعد میریزین سرم*با خنده*
جیمین:تهیونگ اون طی رو بیار
تهیونگ:چشم جیمین کوتوله
جیمین:از جلو چشام خفه شو تا نگرفتمت
تهیونگ:جون بیا بگیر بلا
*جیمین که با سرعت به طرف تهیونگ میدوعه*
*تهیونگ بعد از 10 دقیقه فرار کردن از دست جیمین*
تهیونگ:ای تورو خدا بسه غلط کردم
جیمین:بگو جیمین قدش بلنده
تهیونگ:جیمین قدش کوتاهه!
جیمین:مرتیکههههه کله شققققق
تهیونگ:الفرارررررررررر
*بچه ها توی پارت فردا شب به سوپرایز دارم*💗🖇
*نویسنده ویو*
بچه ها که با خوشحالی داشتن از در بیمارستان میرفتن بیرون که...
*تهیونگ ویو*
داشتیم میرفتیم بیرون که... پدر و مادر جیهوپ و دیدیم که خیلی نگران به سمتمون اومدن...
وقتی که رسیدن بهمون یکم سلام و احوال پرسی ازشون دور شدیم تا هوبی با خانواده اش راحت تر باشه...
بعد از این که هوبی حرفاش با پدر و مادرش تموم شد به سمت ماشین حرکت کردیم و سوار شدیم. جیمین و شوگا نامجون هم با یه ماشین دیگه اومدن.
*پرش زمانی وقتی که رسیدن خونه*
جیمین:او شت... هنوز خون هوبی هیونگ از دیشب تا حالا مونده بچه ها بریم بشوریمش
تهیونگ:منو جیمین هیونگ و جونگ کوک اینجارو تمیز میکنیم شما یه جای خوب برای هوبی هیونگ پهن کنید.
جین:اوکی
هوبی:توروخدا ببخشید راضی به زحمت نیستم...
شوگا:چرا مث مهمونا رفتار میکنی؟ ما 11ساله باهمیم رفیق همدیگه ایم این حرفارو نداریم که.
هوبی:و بچه ها ممنون که دیشب پیشم بودید:)
جین:نگا نگا دوباره عین این مهمونا رفتار کرد... بچه من ننه توام پیش تو نباشم پیش کی باشم؟
باباش( رو به نامجون)بیا یه چیز بگو.
نامجون:راست میگه دیگه... ما که باهم این حرفارو نداریم*از اون لبخندای با چال گونه به هوبی میزنه*
هوبی:دیگه جرات ندارم چیزی بگم دفعه بعد میریزین سرم*با خنده*
جیمین:تهیونگ اون طی رو بیار
تهیونگ:چشم جیمین کوتوله
جیمین:از جلو چشام خفه شو تا نگرفتمت
تهیونگ:جون بیا بگیر بلا
*جیمین که با سرعت به طرف تهیونگ میدوعه*
*تهیونگ بعد از 10 دقیقه فرار کردن از دست جیمین*
تهیونگ:ای تورو خدا بسه غلط کردم
جیمین:بگو جیمین قدش بلنده
تهیونگ:جیمین قدش کوتاهه!
جیمین:مرتیکههههه کله شققققق
تهیونگ:الفرارررررررررر
*بچه ها توی پارت فردا شب به سوپرایز دارم*💗🖇
۳.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.