بچه ها پارت !۸هم دوعدد داریم
بچه ها پارت !۸هم دوعدد داریم
بعدشم زود رفت همه داشتن نگام میکردن که درشکه رسید داشتم میرفتم سوارش بشم مه دیدم مالفویو دوستاش کنار درخت نکام میکنن و بدون هیچ واکنشی وایستادن منم رویی ندادم سوار درشکه شدم هاگریدم چمدونارو گذاشت رو درشکه محکم بغلم کردو به خاطر اشکاش رو برگردوند
به همه دست تکون دادمو پدر هم منو به درشکه چی سپرد که مراقبم باشه اونم با کمال احترام قبول کردو راه افتادیم از بچه ها فاصله گرفتم داشتم به هاگوارتز نگا میکردمو که دیدم درشکه پروازکرد از پنجره دیدم اسبا بال در اوردن و چون برام عادی بود سرمو چرخوندم دیدم دیگه رو اسمونیم و هاگوارتز نیستو همه جا سرتا سر ابر فهمیدم که راه افتادم تا به سوی یه زندگی جدید زندگی که خودم نمیخواستم و اصلا نمیدونستم قرار چی بشه اما همه چی رو سپردم به خدا و تکیه دادم به صندلیو موهای پامپی رو ناز کردم پیش به سوی ساختمون سیاه...
(پایان فصل 1) ممنون که همراهم بودین
به زودی فصل 2 و شیرینی داستان که تازه شروع میشه رو میفرستم
بعدشم زود رفت همه داشتن نگام میکردن که درشکه رسید داشتم میرفتم سوارش بشم مه دیدم مالفویو دوستاش کنار درخت نکام میکنن و بدون هیچ واکنشی وایستادن منم رویی ندادم سوار درشکه شدم هاگریدم چمدونارو گذاشت رو درشکه محکم بغلم کردو به خاطر اشکاش رو برگردوند
به همه دست تکون دادمو پدر هم منو به درشکه چی سپرد که مراقبم باشه اونم با کمال احترام قبول کردو راه افتادیم از بچه ها فاصله گرفتم داشتم به هاگوارتز نگا میکردمو که دیدم درشکه پروازکرد از پنجره دیدم اسبا بال در اوردن و چون برام عادی بود سرمو چرخوندم دیدم دیگه رو اسمونیم و هاگوارتز نیستو همه جا سرتا سر ابر فهمیدم که راه افتادم تا به سوی یه زندگی جدید زندگی که خودم نمیخواستم و اصلا نمیدونستم قرار چی بشه اما همه چی رو سپردم به خدا و تکیه دادم به صندلیو موهای پامپی رو ناز کردم پیش به سوی ساختمون سیاه...
(پایان فصل 1) ممنون که همراهم بودین
به زودی فصل 2 و شیرینی داستان که تازه شروع میشه رو میفرستم
۱.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.