اسم فیک:عشق سخت
اسم فیک:عشق سخت
*گزارش نووووووووووووووووووووووووو لایکا کم شده هاااااا*
پارت نمیدونم چند
*ات*
وقتی فهمیدم اونا و جیمین گزاشته نمیدونم انگار احساساتم و به جیمین ازدست دادم بزار بهش زنگ بزنم یه دروغی در میارم که بیاد پیشم
____________________________
ات:های عشقم
جیمین:های بیب
ات:اممممم...ممم میخواستم که بهت بگم میشه امشب بیای پیشم اخه میترسم انگار یکی دنبالم میکنه جدی میگم
جیمین:باشه
جیمین رف خونه ات*
ات:جیمینیا خش اومدی
جیمین:تنک فدات شم
ات:خب چی میخوری
جیمین:تو رو
ات:ها؟توروب؟
جیمین:نه تو رو جئون ات
ات:من؟*نگرانه ولی به روی خودش نمیاره*
جیمین:نه پ من
ات:حالا منظورت از اینکه میخوای منو بخوری چیه؟
جیمین:خودت میفهمی*سکسی*
ات:خب بریم بخوابیم
جیمین:باشه بیبی گرل
*ذهن ات:چرا جیمین اینطوری شده؟*
[ات و جیمین رفتن تو تخت و اصمات میشه اینجا و به دلیل اینکه گزارش میکنن قسمت اصمات و بیاین پی]
*صبح ساعت ۷*
ات:امممممممم واییییییی بدنم درد میکنههههه
جیمین:صبح بخیر عشقم بیا بریم حموم قبل مدرسه
ات:اول من یا تو؟
جیمین: گذینه سوم باهمدیگه
ات:عهههههههههههه
جیمین:همینه که هست
*جیمین و اتو بلند میکنه و میبرتش تو وان و لباساشو در میاره همراه با لباس خودش و ات و تو اب دراز میده و دستشو میگیره و با یه چیزی میبنده و میبره بیرون اب و شیر اب وصل میکنه و همون زیر اب میبوستش و بعد ۶ دقیقه گزاشت ات نفش بکشه و دوباره شروع به بوسیدنش کرد و اصلا متوجه زمان نشد و فقط میبوسید و اخر که خسته شد دست ات و باز کرد و لباس هاشو براش پوشید و رفت ساعتو نگاه کنه دید ساعت ۱۰ شده و جونگ کوک ۲۹ بار بهش زنگ زده*
جیمین:وایییییی خیلی خیلی دیر کردیم
ات:از دست تو
جیمین:اتتتتت بدو بریممم
ات:باشه بابا
*رفتن مدرسه*
مدیر مدرسه:چرا اینقد دیر کردین؟
ات:خواب موندیم
مدیر:برین سر کلاستون
جیمین و ات :چشم
جنی:وای چرا اینقدر دیر کردینننن دلیل واقعی و بگین شماها هیچ وقت دیر بیدار نمیشین حداقل ات دیر بیدار نمیشه
ات:هیچی
جنی:خوبه
*بعد مدرسه*
ات:جیمین اممم..ممم...مممم من میخوام ازت جدا شم
جیمین:چ..چ..چرا
ات:نمیتونم بگم خدافظ
وقتی از جیمین جدا شدم وقتی ازش دور شدم شروع کردم به گریه کردن و یهو یه نفر منو برد تو ماشین و دستامو بست
ات:ولم کنین
منو بردن تو یه خونه خیلی بزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ و دیدم اکس بنده منو دزدیده
ات:ای مادر جن*ده عو*ضی
تهیونگ:ای بیب بعد مدت ها جدایی اینجوری میکنی چرا بعد ۵ سال ولت میکنم
ات:۵ سالللللللللللللل چه خبره انگار بیکارم
چطور بود؟؟
گایز حمایتاتون خیلی کم شده کاری نکنین مثل فیک هم عشق خطرناک دیگه ادامه ندم و فراموشس کنم من این فیکو واقعا خودم دوست دارم ولی وقتی حمایت نمیشم چه ارزشی داره
*گزارش نووووووووووووووووووووووووو لایکا کم شده هاااااا*
پارت نمیدونم چند
*ات*
وقتی فهمیدم اونا و جیمین گزاشته نمیدونم انگار احساساتم و به جیمین ازدست دادم بزار بهش زنگ بزنم یه دروغی در میارم که بیاد پیشم
____________________________
ات:های عشقم
جیمین:های بیب
ات:اممممم...ممم میخواستم که بهت بگم میشه امشب بیای پیشم اخه میترسم انگار یکی دنبالم میکنه جدی میگم
جیمین:باشه
جیمین رف خونه ات*
ات:جیمینیا خش اومدی
جیمین:تنک فدات شم
ات:خب چی میخوری
جیمین:تو رو
ات:ها؟توروب؟
جیمین:نه تو رو جئون ات
ات:من؟*نگرانه ولی به روی خودش نمیاره*
جیمین:نه پ من
ات:حالا منظورت از اینکه میخوای منو بخوری چیه؟
جیمین:خودت میفهمی*سکسی*
ات:خب بریم بخوابیم
جیمین:باشه بیبی گرل
*ذهن ات:چرا جیمین اینطوری شده؟*
[ات و جیمین رفتن تو تخت و اصمات میشه اینجا و به دلیل اینکه گزارش میکنن قسمت اصمات و بیاین پی]
*صبح ساعت ۷*
ات:امممممممم واییییییی بدنم درد میکنههههه
جیمین:صبح بخیر عشقم بیا بریم حموم قبل مدرسه
ات:اول من یا تو؟
جیمین: گذینه سوم باهمدیگه
ات:عهههههههههههه
جیمین:همینه که هست
*جیمین و اتو بلند میکنه و میبرتش تو وان و لباساشو در میاره همراه با لباس خودش و ات و تو اب دراز میده و دستشو میگیره و با یه چیزی میبنده و میبره بیرون اب و شیر اب وصل میکنه و همون زیر اب میبوستش و بعد ۶ دقیقه گزاشت ات نفش بکشه و دوباره شروع به بوسیدنش کرد و اصلا متوجه زمان نشد و فقط میبوسید و اخر که خسته شد دست ات و باز کرد و لباس هاشو براش پوشید و رفت ساعتو نگاه کنه دید ساعت ۱۰ شده و جونگ کوک ۲۹ بار بهش زنگ زده*
جیمین:وایییییی خیلی خیلی دیر کردیم
ات:از دست تو
جیمین:اتتتتت بدو بریممم
ات:باشه بابا
*رفتن مدرسه*
مدیر مدرسه:چرا اینقد دیر کردین؟
ات:خواب موندیم
مدیر:برین سر کلاستون
جیمین و ات :چشم
جنی:وای چرا اینقدر دیر کردینننن دلیل واقعی و بگین شماها هیچ وقت دیر بیدار نمیشین حداقل ات دیر بیدار نمیشه
ات:هیچی
جنی:خوبه
*بعد مدرسه*
ات:جیمین اممم..ممم...مممم من میخوام ازت جدا شم
جیمین:چ..چ..چرا
ات:نمیتونم بگم خدافظ
وقتی از جیمین جدا شدم وقتی ازش دور شدم شروع کردم به گریه کردن و یهو یه نفر منو برد تو ماشین و دستامو بست
ات:ولم کنین
منو بردن تو یه خونه خیلی بزرگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ و دیدم اکس بنده منو دزدیده
ات:ای مادر جن*ده عو*ضی
تهیونگ:ای بیب بعد مدت ها جدایی اینجوری میکنی چرا بعد ۵ سال ولت میکنم
ات:۵ سالللللللللللللل چه خبره انگار بیکارم
چطور بود؟؟
گایز حمایتاتون خیلی کم شده کاری نکنین مثل فیک هم عشق خطرناک دیگه ادامه ندم و فراموشس کنم من این فیکو واقعا خودم دوست دارم ولی وقتی حمایت نمیشم چه ارزشی داره
۵.۵k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.