Fiction: Bloody Sacrifice
Part 1
/ویو آرورا/
+طبق خبراتی که بهمون رسیده یکی از خطرناک ترین خلافکار ها از زندان فرار کرده لطفاً تمام افرادی که باهاش ارتباط داشتند تا زمان گرفتاری دوباره اون فرد حواسشون رو جمع کنن
این خبری بود که
دیروز اخبار گف و من خیلی میترسیدم اون شخص شوگا باشه اگه باشه من بیچارع میشم
با اینکه درحد مرگ دوسش داشتم اما بشدت ازش میترسیدم
وختی فهمیدم یه مافیاعه به پلیس گزارشش کردم
هنوزم تو اعماق وجودم بهش حسای زیادی دارم
دلم براش تنگ شده لنتی
ولی همیشه میترسیدم برم ملاقاتش کنم میترسیدم برم چون نمیدونسم باید بهش چی بگم
گوشیم زنگ خورد
جواب دادم جسیکا بود دوست صمیمیم
جسیکا: انیو«سلام»
من: انیو چطوری
جسیکا: اینو من باید از تو بپرسم خبرارو دیدم
من:اره میدونم خیلی نگرانم
جسیکا:میخای بیام پیشت؟
من:نه میخام یکم تنها باشم
جسیکا:اوکی ببین من زنگ زدم همینو فقد ازت بپرسم الانم کلی کار سرم ریخته بعدا بت زنگ میزنم بای
من: اوک بای
/ویو جسیکا/
هه
واقعا من باید قدر این
احمقو بدونم حالم ازش بهم میخوره
من همیشه از همون زمان که شوگارو دیدم عاشقش شدم ولی اون لنتی عاشق آرورا شد
از همون اول حالم از
آرورا بهم میخورد فقد برای بازی دادنش باهاش
دوس شدم یه روز انتقاممو میگیرم
شوگا یه مافیا بود اونم نه هر مافیایی رئیس مافیا حتی اسم اصلیشم نمیدونم ولی اون ج..نده میدونم
حتی فکر اینکه شوگا با ارورا بود باعث میشه حالم بهم بخوره آخه چرااااا
چرا انتخابش من نبودم
چرا همیشه...
/ویو آرورا/
خسته بودم واقن
همین امروز صبح که خبرو رسیدم مرخصی گرفدم که نرم سرکار میخاستم یکم فک کنم
ازون موقعی که
شوگارو لو داده بودم فقد خدمو سرگرم میکردم که بهش فک نکنم
ولی الان دیگه نمیتونم فرار کنم باید
با خودم کنار بیام عادت کنم
اما با اینکه میدونم
اینکه نمیتونم عاشقش باشم
باهاش باشم
حتی دوسش داشته باشم
ولی بازم میخام ریسک کنم
من واقن دلم نمیخاد خاطراتی که
باهاش داشتمو فراموش کنم نمدونم اسمشو چی میذارین ولی...
دینگ دینگ«صدای زنگ گوشی😔😂»
دوها بود اون پلیسی که شوگارو بهش لو دادم
ازونموقع تا الان باهاش تو ارتباطم خیلی سیریشه ناموسن ازش بدم میاد
از لحن حرف زدنش
ولی مجبور بودم جواب بدم
اه
من: سلام«با لحن خیلی سرد»
دوها: های لیدی چطوری
من:کامساهامیدا«تشکر کردن مودبانه»
دوها: یاااا چرا انقد سردی نکنه نگران شوگایی نگران نباش زود میگیریمش هیچ گهی نمیتونع بخوره
از اینجوری حرف زدنش بشدت ناراحت شدم چطور جرات کرد
من:ببین مرتیکه تو حق نداری درموردش اینجوری زر بزنی دیگم بهم زنگ نزن
بعد گفدن این قطع کردم اما با دیدن•••
«شرط پارت بعدی
۵ لایک🌒🥂
۵کامنت🌑🍻»
/ویو آرورا/
+طبق خبراتی که بهمون رسیده یکی از خطرناک ترین خلافکار ها از زندان فرار کرده لطفاً تمام افرادی که باهاش ارتباط داشتند تا زمان گرفتاری دوباره اون فرد حواسشون رو جمع کنن
این خبری بود که
دیروز اخبار گف و من خیلی میترسیدم اون شخص شوگا باشه اگه باشه من بیچارع میشم
با اینکه درحد مرگ دوسش داشتم اما بشدت ازش میترسیدم
وختی فهمیدم یه مافیاعه به پلیس گزارشش کردم
هنوزم تو اعماق وجودم بهش حسای زیادی دارم
دلم براش تنگ شده لنتی
ولی همیشه میترسیدم برم ملاقاتش کنم میترسیدم برم چون نمیدونسم باید بهش چی بگم
گوشیم زنگ خورد
جواب دادم جسیکا بود دوست صمیمیم
جسیکا: انیو«سلام»
من: انیو چطوری
جسیکا: اینو من باید از تو بپرسم خبرارو دیدم
من:اره میدونم خیلی نگرانم
جسیکا:میخای بیام پیشت؟
من:نه میخام یکم تنها باشم
جسیکا:اوکی ببین من زنگ زدم همینو فقد ازت بپرسم الانم کلی کار سرم ریخته بعدا بت زنگ میزنم بای
من: اوک بای
/ویو جسیکا/
هه
واقعا من باید قدر این
احمقو بدونم حالم ازش بهم میخوره
من همیشه از همون زمان که شوگارو دیدم عاشقش شدم ولی اون لنتی عاشق آرورا شد
از همون اول حالم از
آرورا بهم میخورد فقد برای بازی دادنش باهاش
دوس شدم یه روز انتقاممو میگیرم
شوگا یه مافیا بود اونم نه هر مافیایی رئیس مافیا حتی اسم اصلیشم نمیدونم ولی اون ج..نده میدونم
حتی فکر اینکه شوگا با ارورا بود باعث میشه حالم بهم بخوره آخه چرااااا
چرا انتخابش من نبودم
چرا همیشه...
/ویو آرورا/
خسته بودم واقن
همین امروز صبح که خبرو رسیدم مرخصی گرفدم که نرم سرکار میخاستم یکم فک کنم
ازون موقعی که
شوگارو لو داده بودم فقد خدمو سرگرم میکردم که بهش فک نکنم
ولی الان دیگه نمیتونم فرار کنم باید
با خودم کنار بیام عادت کنم
اما با اینکه میدونم
اینکه نمیتونم عاشقش باشم
باهاش باشم
حتی دوسش داشته باشم
ولی بازم میخام ریسک کنم
من واقن دلم نمیخاد خاطراتی که
باهاش داشتمو فراموش کنم نمدونم اسمشو چی میذارین ولی...
دینگ دینگ«صدای زنگ گوشی😔😂»
دوها بود اون پلیسی که شوگارو بهش لو دادم
ازونموقع تا الان باهاش تو ارتباطم خیلی سیریشه ناموسن ازش بدم میاد
از لحن حرف زدنش
ولی مجبور بودم جواب بدم
اه
من: سلام«با لحن خیلی سرد»
دوها: های لیدی چطوری
من:کامساهامیدا«تشکر کردن مودبانه»
دوها: یاااا چرا انقد سردی نکنه نگران شوگایی نگران نباش زود میگیریمش هیچ گهی نمیتونع بخوره
از اینجوری حرف زدنش بشدت ناراحت شدم چطور جرات کرد
من:ببین مرتیکه تو حق نداری درموردش اینجوری زر بزنی دیگم بهم زنگ نزن
بعد گفدن این قطع کردم اما با دیدن•••
«شرط پارت بعدی
۵ لایک🌒🥂
۵کامنت🌑🍻»
۲.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.