(مجری های سکوت)پارت ۱۳
سلام مجدد.
اینم از پارت سیزدهم:
یوجونگ هم توی یه اتاق بود.....
ویو یوجونگ:
وقتی چشمام رو باز کردم سر گیجه و سردرد شدید داشتم. روی تخت توی یه اتاق بودم. اون اتاق من و سوهو نبود یه اتاق با یه تم سفید و مشکی و طوسی بود که انگار اتاق یه دختر بوده روی میز و آینه ای که اونجا بود وسایل آرایشی بود چندتا کمد هم اونجا بودن. روی دیوار تابلو هایی که طرح های دخترونه داشت گذاشته بودن. از روی تخت بلند شدم لباسام همون لباسا بود کفشامو پوشیدم رفتم سمت در که بازش کنم انگار قفل بود خیلی سعی کردم ولی خب باز نشد....
رفتم روی صندلی نشستم یهو صدای باز شدن قفل در اومد سریع بلند شدم در باز شد اما نه سوهو بود نه جونگ هی.....
مین هیوک بود...
مین هیوک: به به ببین کی اینجاس.
یوجونگ: برای چی آوردیم اینجا؟؟!
مین هیوک: فقط یکم خوش گذرونی. چطوره که از همین الان شروع کنیم ها؟؟!
یوجونگ: چی؟؟!
مین هیوک کتش رو در آورد و انداخت روی صندلی کرواتش رو هم باز کرد انداخت روی صندلی...
میرفت سمت یوجونگ و بهش نزدیک تر میشد که بعد چند قدم یوجونگ خورد به دیوار مین هیوکم تا تونست به یوجونگ نزدیک شد فقط یک سانت باهم فاصله داشتن که یکی از افرادش به اسم چانیول که دست راستش هم بود صداش کرد.
چانیول: قربان.
مین هیوک: قربانو کوفت. چرا مزاحم میشین ها؟!
چانیول: ببخشید قربان دیگه تکرار نمیشه. میشه بیاین درمورد سوهوعه.
مین هیوک رفت عقب تر کروات و کتش رو برداشت. میخواست بره.
یوجونگ: با سوهو چیکار کردی؟
مین هیوک: تا تونستم شکنجه اش کردم.
یوجونگ: چی؟؟
مین هیوک: همین که گفتم.
مین هیوک رفت و در رو بست و قفل کرد...
یوجونگ: هی در رو باز کن با تواَم عوضی آشغال در رو باز کن.
مین هیوک رفت به اتاقی که سوهو بود....
ویو سوهو:
چشامو که باز کردم دیدم توی یه اتاقم که منو به میله وسطش نشسته بستن کل پیراهنم خونی بود روی صورتم زخمی شده بود کنار لبم بالای چشمم. خیلی درد و سوزش داشت چنان خسته بودم و نفس نفس میزدم که انگار ده ها بار از یه کوه رفتم بالا و اومدم پایین. دیدم که در باز شد مین هیوک عوضی بود.
سوهو(با نفس تنگی): هی عوضی با یوجونگ چیکار کردی؟!
مین هیوک:وقتی داری نفس نفس میزنی و نفس تنگی داری چرا حرف میزنی؟؟ میخواستم به یوجونگ نزدیک بشم ببوسمش و ازش تا میتونم استفاده کنم ولی خب بهتر بود اول یه درسی به تو میدادم.میدونی یوجونگ از هر دختری که باهاش بودم خیلی بهتره چون نامزد و دوست دختر توعه.....
سوهو: میدونستی تو چقدر بی احساس و خودخواه هستی که با دوست دخترای سابقت کاری کردی که آبروشون جلوی همه از جمله خانوادشون، فامیل و اقوامشون بره بعدم ولشون کردی به حال خودشون پدر های خیلی از بچه ها رو به خاطر شرط بندی و بازی های مافیایی خودت کشتی اما مطمئن باش که دیگه این کارات ادامه نداره چون که من جلوت رو میگیرم.
مین هیوک: به همین خیال باش و اینکه کارایی که من کردم به تو ربطی نداره.
سوهو: همینقدر پستی.
مین هیوک: خفه.
مین هیوک رفت بیرون.
.
.
.
.
.
یوجونگ خیلی سعی کرد در رو باز کنه ولی نشد مین هیوک در رو باز کرد.
مین هیوک: ببین دختر باهات کاری ندارم و از الان آزادی ولی از حالا به عنوان دوست دختر من زندگی میکنی اونم توی خونه ی من بدون اجازه ام حق نداری بری بیرون یا سوهو و جونگ هی رو ببینی.
یوجونگ: الان میشه سوهو رو ببینم؟؟
مین هیوک: باشه برو ببین. اتاق انتهای راهرو همین طبقه ی بالاس.
یوجونگ سریع رفت به اتاقی که سوهو اونجا بود.
در رو باز کرد.
یوجونگ تا سوهو رو دید دلش آروم شد اما خیلی نگرانش بود.
یوجونگ: چه بلایی سرت آورده؟!!
سوهو: مهم نیست تو حالت خوبه؟
یوجونگ: من خوبم. ولی تو؟!وای خدای من چه بلایی سر صورتت آورده؟ لباسات کلا خونیه.
سوهو: ــــ......
بای تا پارت بعدی.
اینم از پارت سیزدهم:
یوجونگ هم توی یه اتاق بود.....
ویو یوجونگ:
وقتی چشمام رو باز کردم سر گیجه و سردرد شدید داشتم. روی تخت توی یه اتاق بودم. اون اتاق من و سوهو نبود یه اتاق با یه تم سفید و مشکی و طوسی بود که انگار اتاق یه دختر بوده روی میز و آینه ای که اونجا بود وسایل آرایشی بود چندتا کمد هم اونجا بودن. روی دیوار تابلو هایی که طرح های دخترونه داشت گذاشته بودن. از روی تخت بلند شدم لباسام همون لباسا بود کفشامو پوشیدم رفتم سمت در که بازش کنم انگار قفل بود خیلی سعی کردم ولی خب باز نشد....
رفتم روی صندلی نشستم یهو صدای باز شدن قفل در اومد سریع بلند شدم در باز شد اما نه سوهو بود نه جونگ هی.....
مین هیوک بود...
مین هیوک: به به ببین کی اینجاس.
یوجونگ: برای چی آوردیم اینجا؟؟!
مین هیوک: فقط یکم خوش گذرونی. چطوره که از همین الان شروع کنیم ها؟؟!
یوجونگ: چی؟؟!
مین هیوک کتش رو در آورد و انداخت روی صندلی کرواتش رو هم باز کرد انداخت روی صندلی...
میرفت سمت یوجونگ و بهش نزدیک تر میشد که بعد چند قدم یوجونگ خورد به دیوار مین هیوکم تا تونست به یوجونگ نزدیک شد فقط یک سانت باهم فاصله داشتن که یکی از افرادش به اسم چانیول که دست راستش هم بود صداش کرد.
چانیول: قربان.
مین هیوک: قربانو کوفت. چرا مزاحم میشین ها؟!
چانیول: ببخشید قربان دیگه تکرار نمیشه. میشه بیاین درمورد سوهوعه.
مین هیوک رفت عقب تر کروات و کتش رو برداشت. میخواست بره.
یوجونگ: با سوهو چیکار کردی؟
مین هیوک: تا تونستم شکنجه اش کردم.
یوجونگ: چی؟؟
مین هیوک: همین که گفتم.
مین هیوک رفت و در رو بست و قفل کرد...
یوجونگ: هی در رو باز کن با تواَم عوضی آشغال در رو باز کن.
مین هیوک رفت به اتاقی که سوهو بود....
ویو سوهو:
چشامو که باز کردم دیدم توی یه اتاقم که منو به میله وسطش نشسته بستن کل پیراهنم خونی بود روی صورتم زخمی شده بود کنار لبم بالای چشمم. خیلی درد و سوزش داشت چنان خسته بودم و نفس نفس میزدم که انگار ده ها بار از یه کوه رفتم بالا و اومدم پایین. دیدم که در باز شد مین هیوک عوضی بود.
سوهو(با نفس تنگی): هی عوضی با یوجونگ چیکار کردی؟!
مین هیوک:وقتی داری نفس نفس میزنی و نفس تنگی داری چرا حرف میزنی؟؟ میخواستم به یوجونگ نزدیک بشم ببوسمش و ازش تا میتونم استفاده کنم ولی خب بهتر بود اول یه درسی به تو میدادم.میدونی یوجونگ از هر دختری که باهاش بودم خیلی بهتره چون نامزد و دوست دختر توعه.....
سوهو: میدونستی تو چقدر بی احساس و خودخواه هستی که با دوست دخترای سابقت کاری کردی که آبروشون جلوی همه از جمله خانوادشون، فامیل و اقوامشون بره بعدم ولشون کردی به حال خودشون پدر های خیلی از بچه ها رو به خاطر شرط بندی و بازی های مافیایی خودت کشتی اما مطمئن باش که دیگه این کارات ادامه نداره چون که من جلوت رو میگیرم.
مین هیوک: به همین خیال باش و اینکه کارایی که من کردم به تو ربطی نداره.
سوهو: همینقدر پستی.
مین هیوک: خفه.
مین هیوک رفت بیرون.
.
.
.
.
.
یوجونگ خیلی سعی کرد در رو باز کنه ولی نشد مین هیوک در رو باز کرد.
مین هیوک: ببین دختر باهات کاری ندارم و از الان آزادی ولی از حالا به عنوان دوست دختر من زندگی میکنی اونم توی خونه ی من بدون اجازه ام حق نداری بری بیرون یا سوهو و جونگ هی رو ببینی.
یوجونگ: الان میشه سوهو رو ببینم؟؟
مین هیوک: باشه برو ببین. اتاق انتهای راهرو همین طبقه ی بالاس.
یوجونگ سریع رفت به اتاقی که سوهو اونجا بود.
در رو باز کرد.
یوجونگ تا سوهو رو دید دلش آروم شد اما خیلی نگرانش بود.
یوجونگ: چه بلایی سرت آورده؟!!
سوهو: مهم نیست تو حالت خوبه؟
یوجونگ: من خوبم. ولی تو؟!وای خدای من چه بلایی سر صورتت آورده؟ لباسات کلا خونیه.
سوهو: ــــ......
بای تا پارت بعدی.
۲.۴k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.