قرار نبود عاشق بشم
#قرار_نبود_عاشق_بشم
#𝖯𝖺𝗋𝗍_1
#𝖬𝗈𝖽𝗂𝗋_Taekook
امروز اولین روز دانشگاهه باید به خودم برسم
ی پیرهن سفید و دامن مشکی ک زنجیر بهش وصل بود از تو کمد در اوردم و بعد از عوض کردن لباسام جلوی اینه ایستادم
اول یه خط چشم کشیدم ک چشمامو کمی درشت تر کرد و بعد به مژه هام ریمل زدم رژ صورتیمو برداشتم و روی لبای خوش فرمم کشیدم
کمی از اینه فاصله گرفتم و خودمو برانداز کردم چشمای آبی تیره ، لبای گوشتی و مژه های پر
تعریف از خود نباشه ولی زیادی جذابم طوری ک تو دبیرستان همه پسرا دنبالم بود
عا راستی یادم رفت بگم اسمم جئون ا.ته20 سالمه و یه دو رگم پدرم کره ای و مادرم فرانسوی بود سه ساله ک هردو رو تو ی تصادف از دست دادم
خب بگذریم بهتر زود تر برم تا اولین روزو دیر نرسیدم
هوففف عجب ترافیکی بودا بهتر بدو ام تا زود تر برسم سر کلاس همینطور سرم پایین بود داشتم میدوییدم ک بومم خوردم به یکی و اون افتاد و منم افتادم روش تو شک بودم ک با صداش به خودم اومدم
تهیونگ:هی دختر میشه از روم پاشی؟ :/
ا.ت:عا بله بله...معذرت میخام
تهیونگ:بهتره دفعه بعد حواستو جمع کنی شاید بقیه مثل من نباشن و همینطور ازت نگذره خودت میدونی ک
حرفشو قطع کردم
ا.ت:میدونم بازم معذرت میخام
تهیونگ:باشه بای
ا.ت:بای
و به سمت کلاس رفتم این دفعه حواسمو خوب جمع کردم ک دیگ به کسی نخورم
وقتی درو باز کردم هنوز استاد نیومده بود
رفتم نشستم رو یکی از صندلی ها و منتظر موندم
بعد چند مین در باز شد و ینفر وارد شد سرشو ک اورد بالا دیدم همون پرست ک بهش خوردم
خودمو بی تفاوت نشون دادم ک رفت بشینه یهو دیدم راهشو سمت من کج کرد با خودم گفتم الانه ک بیاد و عابرومو جلو همه ببره ولی فقط اومد و با فاصله سه تا صندلی ازم نشست
هوففف خیالم راحت شد
تهیونگ:هی دختر
ا.ت:با منی؟
تهیونگ:اره اسمت چیه؟
ا.ت:جئون ا.ت اسم تو چیه؟
تهیونگ:به تو چ؟
ا.ت:یااا من گفتم توهم باید بگییی
تهیونگ:خیلی خب بابا کیم تهیونگم
ا.ت:خوشبختم
تهیونگ:همچنین
و دیگ با هم حرفی نزدیم
استاد اومد و شروع کرد به درس دادن بعد از دو ساعت خسته کننده با خسته نباشید استاد از جام بلند شدم ک دختری به سمتم اومد
دختره:سلام من کانگ سویونگم
ا.ت:منم کیم ا.تم
سویونگ:خوشبختم نظرت چیه باهم بریم کافه دانشگاه؟
ا.ت: اره خوبه بریم
رفتیم من یه کیک و قهوه سفارش دادم سویونگم گفت همونو میخوره نشستیم رو صندلی منتظر سفارشامون موندیم
کلی حرف زدیم و باهم اشنا شدیم بعد از خوردن کیک و قهوه به سمت کلاس بعدیمون رفتیم
منتظر استاد بودیم ک سویونگ گفت
سویونگ:ا.ت اون تو تهیونگو میشناسی؟ اخه فک کنم عاشقش شدم میخام بهش اعتراف کنم
#𝖯𝖺𝗋𝗍_1
#𝖬𝗈𝖽𝗂𝗋_Taekook
امروز اولین روز دانشگاهه باید به خودم برسم
ی پیرهن سفید و دامن مشکی ک زنجیر بهش وصل بود از تو کمد در اوردم و بعد از عوض کردن لباسام جلوی اینه ایستادم
اول یه خط چشم کشیدم ک چشمامو کمی درشت تر کرد و بعد به مژه هام ریمل زدم رژ صورتیمو برداشتم و روی لبای خوش فرمم کشیدم
کمی از اینه فاصله گرفتم و خودمو برانداز کردم چشمای آبی تیره ، لبای گوشتی و مژه های پر
تعریف از خود نباشه ولی زیادی جذابم طوری ک تو دبیرستان همه پسرا دنبالم بود
عا راستی یادم رفت بگم اسمم جئون ا.ته20 سالمه و یه دو رگم پدرم کره ای و مادرم فرانسوی بود سه ساله ک هردو رو تو ی تصادف از دست دادم
خب بگذریم بهتر زود تر برم تا اولین روزو دیر نرسیدم
هوففف عجب ترافیکی بودا بهتر بدو ام تا زود تر برسم سر کلاس همینطور سرم پایین بود داشتم میدوییدم ک بومم خوردم به یکی و اون افتاد و منم افتادم روش تو شک بودم ک با صداش به خودم اومدم
تهیونگ:هی دختر میشه از روم پاشی؟ :/
ا.ت:عا بله بله...معذرت میخام
تهیونگ:بهتره دفعه بعد حواستو جمع کنی شاید بقیه مثل من نباشن و همینطور ازت نگذره خودت میدونی ک
حرفشو قطع کردم
ا.ت:میدونم بازم معذرت میخام
تهیونگ:باشه بای
ا.ت:بای
و به سمت کلاس رفتم این دفعه حواسمو خوب جمع کردم ک دیگ به کسی نخورم
وقتی درو باز کردم هنوز استاد نیومده بود
رفتم نشستم رو یکی از صندلی ها و منتظر موندم
بعد چند مین در باز شد و ینفر وارد شد سرشو ک اورد بالا دیدم همون پرست ک بهش خوردم
خودمو بی تفاوت نشون دادم ک رفت بشینه یهو دیدم راهشو سمت من کج کرد با خودم گفتم الانه ک بیاد و عابرومو جلو همه ببره ولی فقط اومد و با فاصله سه تا صندلی ازم نشست
هوففف خیالم راحت شد
تهیونگ:هی دختر
ا.ت:با منی؟
تهیونگ:اره اسمت چیه؟
ا.ت:جئون ا.ت اسم تو چیه؟
تهیونگ:به تو چ؟
ا.ت:یااا من گفتم توهم باید بگییی
تهیونگ:خیلی خب بابا کیم تهیونگم
ا.ت:خوشبختم
تهیونگ:همچنین
و دیگ با هم حرفی نزدیم
استاد اومد و شروع کرد به درس دادن بعد از دو ساعت خسته کننده با خسته نباشید استاد از جام بلند شدم ک دختری به سمتم اومد
دختره:سلام من کانگ سویونگم
ا.ت:منم کیم ا.تم
سویونگ:خوشبختم نظرت چیه باهم بریم کافه دانشگاه؟
ا.ت: اره خوبه بریم
رفتیم من یه کیک و قهوه سفارش دادم سویونگم گفت همونو میخوره نشستیم رو صندلی منتظر سفارشامون موندیم
کلی حرف زدیم و باهم اشنا شدیم بعد از خوردن کیک و قهوه به سمت کلاس بعدیمون رفتیم
منتظر استاد بودیم ک سویونگ گفت
سویونگ:ا.ت اون تو تهیونگو میشناسی؟ اخه فک کنم عاشقش شدم میخام بهش اعتراف کنم
۲.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.