حویچ خودم
کم سن و سال پیش پیش
به خودم میگم باح یاح
که دازای چشمای چویا رو گرفت برد تو اتاق و درو قفل کرد چویا گفت
چیکار میکنی نفله
دازای میگه شیطونی لباسای چویا رو دراورد و لباس های خودشم هم
چویا فقط اه ناله میکرد و کاملن همرنگ موهاش شده بود.
دازای مارک های کوچیک بزرگ روی گردن چویا میزاشت بازبونش مصافتی از بدن چویا رو تی کرد و شروع کرد لیس زدن دی..... گ چویا
چویا ناله میکرد تاکه دازای همشو یدفه واردچویا کرد چویا اه بلندی کشید وچشم به درازش اندوخت
چیز اهم اهم و چشم غره ای به دازای کرد
دازای گفت مارو نخوری چوجو چونم
چویا قرمزو رد کرد لبو شد🤦🏻♀️🤣
بعد دازای و چویا ارض ا شدن و غش کردند
فردا صبح
از خواب بیدار شدم همه بدنم درد میکرد دیدم لباس تنم نی یاد دیشب افتادم
کنار دازای دراز کشیدم که تکونی خورد فکر کنم بیدار میشه الان خودمو به خوام زدم
از زبون دازای
بیدار شدم دیدم چویا پشتش از منه خوابیده بقلش کردم موهاشو ناز کردم که بیدارشد گفت باکا
گفتم باز چیه
گفت زیر شکمم مث گاو درد میکنههههههه
و پشتشو از دازای کرد دازای دستاشو دور چویا هلقه کرد و زیر شکمشو می ماید
که چویا گفت نمی خوام کاری کنی
دازای پاشد گفت بیا یریم حموم
باهم رفتن حموم دازای روی چویا اب یخ ریخت چویا گفت شینهههههههههه
دازای خندید موهای چویا رو شست به چویا گفت چویا
چویا گفت هوم
راستش باید کاممو ازت بیرون بکشم چویا کفت بکش دازایم وست کارش گفت ای ای ای
دازای گفت گومن (ببخشید میشه گومن)
که گوشی چویا زنگ خورد اون...
به خودم میگم باح یاح
که دازای چشمای چویا رو گرفت برد تو اتاق و درو قفل کرد چویا گفت
چیکار میکنی نفله
دازای میگه شیطونی لباسای چویا رو دراورد و لباس های خودشم هم
چویا فقط اه ناله میکرد و کاملن همرنگ موهاش شده بود.
دازای مارک های کوچیک بزرگ روی گردن چویا میزاشت بازبونش مصافتی از بدن چویا رو تی کرد و شروع کرد لیس زدن دی..... گ چویا
چویا ناله میکرد تاکه دازای همشو یدفه واردچویا کرد چویا اه بلندی کشید وچشم به درازش اندوخت
چیز اهم اهم و چشم غره ای به دازای کرد
دازای گفت مارو نخوری چوجو چونم
چویا قرمزو رد کرد لبو شد🤦🏻♀️🤣
بعد دازای و چویا ارض ا شدن و غش کردند
فردا صبح
از خواب بیدار شدم همه بدنم درد میکرد دیدم لباس تنم نی یاد دیشب افتادم
کنار دازای دراز کشیدم که تکونی خورد فکر کنم بیدار میشه الان خودمو به خوام زدم
از زبون دازای
بیدار شدم دیدم چویا پشتش از منه خوابیده بقلش کردم موهاشو ناز کردم که بیدارشد گفت باکا
گفتم باز چیه
گفت زیر شکمم مث گاو درد میکنههههههه
و پشتشو از دازای کرد دازای دستاشو دور چویا هلقه کرد و زیر شکمشو می ماید
که چویا گفت نمی خوام کاری کنی
دازای پاشد گفت بیا یریم حموم
باهم رفتن حموم دازای روی چویا اب یخ ریخت چویا گفت شینهههههههههه
دازای خندید موهای چویا رو شست به چویا گفت چویا
چویا گفت هوم
راستش باید کاممو ازت بیرون بکشم چویا کفت بکش دازایم وست کارش گفت ای ای ای
دازای گفت گومن (ببخشید میشه گومن)
که گوشی چویا زنگ خورد اون...
۴.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.