ادامه پارت ^^𝗍һrᥱᥱ^^
ادامه پارت ^^𝗍һrᥱᥱ^^
گوشیو قطع کرد
جیمین : یوناااااا
یونا : چیه چی شده چرا داد میزنی؟
جیمین : اگه حرف زدنت تموم شد بیا بریم
یونا : اومدم
اجوما : خداحافظ بچه ها
مواظب خودتون باشین
یونا و جیمین : باشه خداحافظ
بعد از خداحافظی سوار ماشین شدن
یونا : اخیش دلم برای ماشین عزیزم تنگ شده بود
حالا میتونم خودم رانندگی کنم
تو راه بودن که دوباره تهیونگ زنگ زد
جیمین گفت
جیمین : خدایی منشی نمیخوای بدبخت گوشیت سوخت از صبح زنگ میخوره
یونا : ...
یونا گوشیو برداشت
یونا؛ بله
تهیونگ : ببخشید دوباره زنگ زدم اما خیلی مهمه
یونا : اشکال نداره. چی شده؟
تهیونگ : کجایی؟
یونا : بیرون چطور ؟
تهیونگ : زود برو خونه همین الان ( جدی و داد)
یونا : چرا؟
تهیونگ : پدرت انگار داره بر میگرده خونه تون همین الان برو خونه زود باش
یونا : باشه الان میرم
قطع کردم و پیچیدم به
طرف خونه سرعت رو زیاد کردم
جیمین : چرا پیچیدی؟ چرا داری تند رانندگی میکنی؟ چی شده
یونا : بابا داره میره خونه ( استرس و هول)
داشتم همینطوری تند رانندگی میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
سرم خورد محکم به یه چیزی و سیاهی............
پایان پارت ^^ 𝗍һrᥱᥱ^^
گوشیو قطع کرد
جیمین : یوناااااا
یونا : چیه چی شده چرا داد میزنی؟
جیمین : اگه حرف زدنت تموم شد بیا بریم
یونا : اومدم
اجوما : خداحافظ بچه ها
مواظب خودتون باشین
یونا و جیمین : باشه خداحافظ
بعد از خداحافظی سوار ماشین شدن
یونا : اخیش دلم برای ماشین عزیزم تنگ شده بود
حالا میتونم خودم رانندگی کنم
تو راه بودن که دوباره تهیونگ زنگ زد
جیمین گفت
جیمین : خدایی منشی نمیخوای بدبخت گوشیت سوخت از صبح زنگ میخوره
یونا : ...
یونا گوشیو برداشت
یونا؛ بله
تهیونگ : ببخشید دوباره زنگ زدم اما خیلی مهمه
یونا : اشکال نداره. چی شده؟
تهیونگ : کجایی؟
یونا : بیرون چطور ؟
تهیونگ : زود برو خونه همین الان ( جدی و داد)
یونا : چرا؟
تهیونگ : پدرت انگار داره بر میگرده خونه تون همین الان برو خونه زود باش
یونا : باشه الان میرم
قطع کردم و پیچیدم به
طرف خونه سرعت رو زیاد کردم
جیمین : چرا پیچیدی؟ چرا داری تند رانندگی میکنی؟ چی شده
یونا : بابا داره میره خونه ( استرس و هول)
داشتم همینطوری تند رانندگی میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
سرم خورد محکم به یه چیزی و سیاهی............
پایان پارت ^^ 𝗍һrᥱᥱ^^
۳.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.