weapen
part:3
رفتم دیدم جین پسرعموم داره یه پسر و میبوسه وااای از تمام کائنات متشکرم سریع گوشیم و درآوردم و یه عکس گرفتم این عکس و برای اذیت کردنش گرفتم آخه ما دشمنای خونی همیم تا اومدم برگردم راننده صدام کرد اه گوه تو این شانس سریع فرار کردم و سوار ماشین شدم ...
به خونه که رسیدم سعی کردم حالت چهرمو حفظ کنم و با شادی ساختگی وارد خونه شدم ... تا زمان شام مجبور بودن به همه ی اون بحث های مزخرف گوش کنم اینکه کی چیکار میکنه و کی قراره با کی شریک بشه تا اینکه سر میز شام پدرم گفت
پ کوک : کوک برای بهتر شدن وضعیت الان بهتره با دختر اقای کیم نامزد کنی
کوک:؟؟!!
داشتم غدا میخوردم که با گفتن این موضوع غدای پرید تو گلوم و داشتم سرفه میکردم نفسم بالا نمیومد هیچکی عین خیالش نبود حتی مادرم فقط سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و گفتم
کوک: اگه میخوای...... به عنوان کاندید ریاست جمهوری...... که .....پسرش به خاطر گی بودن و نامزد اجباری با یه دختر خودکشی کرد ........در تاریخ یاد بشی یه بار دیگه این موضوع رو مطرح کن ....
سریع از اونجا دور شدم و خودمو به اتاقپ رسوندم اسپر اسمم و گرفتم و سه بار زدم ....هع چه امیدی به این زندگی باید داشته باشم آخه فقط خوابیدم ....
صبح وقتی به مدرسه رسیدم یه پسری یقمو گرفت و برد تو اتاقک سرویس انقدر غافلگیر شدم نتونستم مقاومت کنم و چند تا مشت زدم و بعد که به خودم اومد اومدم بهش مشت بزنم جا خالی داد و با دستم اینه رو شکستم تمام دستم خونریزی داشت
کوک:تو کی هستی؟
........
رفتم دیدم جین پسرعموم داره یه پسر و میبوسه وااای از تمام کائنات متشکرم سریع گوشیم و درآوردم و یه عکس گرفتم این عکس و برای اذیت کردنش گرفتم آخه ما دشمنای خونی همیم تا اومدم برگردم راننده صدام کرد اه گوه تو این شانس سریع فرار کردم و سوار ماشین شدم ...
به خونه که رسیدم سعی کردم حالت چهرمو حفظ کنم و با شادی ساختگی وارد خونه شدم ... تا زمان شام مجبور بودن به همه ی اون بحث های مزخرف گوش کنم اینکه کی چیکار میکنه و کی قراره با کی شریک بشه تا اینکه سر میز شام پدرم گفت
پ کوک : کوک برای بهتر شدن وضعیت الان بهتره با دختر اقای کیم نامزد کنی
کوک:؟؟!!
داشتم غدا میخوردم که با گفتن این موضوع غدای پرید تو گلوم و داشتم سرفه میکردم نفسم بالا نمیومد هیچکی عین خیالش نبود حتی مادرم فقط سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و گفتم
کوک: اگه میخوای...... به عنوان کاندید ریاست جمهوری...... که .....پسرش به خاطر گی بودن و نامزد اجباری با یه دختر خودکشی کرد ........در تاریخ یاد بشی یه بار دیگه این موضوع رو مطرح کن ....
سریع از اونجا دور شدم و خودمو به اتاقپ رسوندم اسپر اسمم و گرفتم و سه بار زدم ....هع چه امیدی به این زندگی باید داشته باشم آخه فقط خوابیدم ....
صبح وقتی به مدرسه رسیدم یه پسری یقمو گرفت و برد تو اتاقک سرویس انقدر غافلگیر شدم نتونستم مقاومت کنم و چند تا مشت زدم و بعد که به خودم اومد اومدم بهش مشت بزنم جا خالی داد و با دستم اینه رو شکستم تمام دستم خونریزی داشت
کوک:تو کی هستی؟
........
۱.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.