⊙جُدایی نامُمکِن⊙
⊙جُدایی نامُمکِن⊙
#part۱۲
ارسلان:شروع کردم براش قضیه رو گفتم
مهشاد:ببین ارسلان خود پانیذ یکم کرم داره تو اصلا حرص نخور خودش برمیگرده
ارسلان:اهوم
یهو دیدیم داره یه صدا از پایین میاد انگار بچه ها داشتن باهم بحث میکردن
رضا:بی شرف اون چه کاری بود کردیی هاا خاک توسرت با اون رفاقت
ممد:من کاری نکردم فقط یه تیکه از احساسمو بهش گفتم
رضا:این یه تیکش بود کلش دیگه قراره چی بشه بیشعور
ممد:درست صحبت کننننن
رضا:نکنم چی میشه هاااا
(همش با دادو عصبانیت)
ارسلان:چه خبرتونههههه
مهشاد:خونرو انداختید رو سرتون
رضا:داستانو تعریفرکردیم
ارسلان:ممد راست میگن
ممد:داداش اره دیگه ولی خیلی خوشمزه بود میدونی به همتون پیشنهاد میکنم یه بارم شده یه همچینکاری رو لحظه ای انجام بدید
ارسلان:خفه شوووو ببند دهنو
ممد:اصن گمشید بابا من میرم پیش مامان بابام کرج
ارسلان:گمشو فقط نبینمت
(ادمین:الان دیگه کسایی که موندن رو نام میبرم:ارسلان مهشاد نیکا رضا)
نیکا:ممد یه لحظه وایسا
ممد:جانم
نیکا:به من نگو جاانممم(عصبانیتوگریه)تو چقدر اشغالی و بی غیرتی اصن خاک تو سرم من که باتو رل زدم
ممد:تو دوست نداشتی اینکار وباهات انجام بدم منم با پانیذ انجام دادم مشکلیه
ارسلان:آره، مشکلیه حالا هم از خونه من گمشو بیرون
ممد:بد زدی
ارسلان:قبل من خودت ریده بودی هررریییی
همون لحضه دیدیم یکی به گوشی رضا پیم داد
باز کردیم با صدایی که شنیدیم همگی جیگرمون کباب شد
رضا:...
ادامه دارد...
#part۱۲
ارسلان:شروع کردم براش قضیه رو گفتم
مهشاد:ببین ارسلان خود پانیذ یکم کرم داره تو اصلا حرص نخور خودش برمیگرده
ارسلان:اهوم
یهو دیدیم داره یه صدا از پایین میاد انگار بچه ها داشتن باهم بحث میکردن
رضا:بی شرف اون چه کاری بود کردیی هاا خاک توسرت با اون رفاقت
ممد:من کاری نکردم فقط یه تیکه از احساسمو بهش گفتم
رضا:این یه تیکش بود کلش دیگه قراره چی بشه بیشعور
ممد:درست صحبت کننننن
رضا:نکنم چی میشه هاااا
(همش با دادو عصبانیت)
ارسلان:چه خبرتونههههه
مهشاد:خونرو انداختید رو سرتون
رضا:داستانو تعریفرکردیم
ارسلان:ممد راست میگن
ممد:داداش اره دیگه ولی خیلی خوشمزه بود میدونی به همتون پیشنهاد میکنم یه بارم شده یه همچینکاری رو لحظه ای انجام بدید
ارسلان:خفه شوووو ببند دهنو
ممد:اصن گمشید بابا من میرم پیش مامان بابام کرج
ارسلان:گمشو فقط نبینمت
(ادمین:الان دیگه کسایی که موندن رو نام میبرم:ارسلان مهشاد نیکا رضا)
نیکا:ممد یه لحظه وایسا
ممد:جانم
نیکا:به من نگو جاانممم(عصبانیتوگریه)تو چقدر اشغالی و بی غیرتی اصن خاک تو سرم من که باتو رل زدم
ممد:تو دوست نداشتی اینکار وباهات انجام بدم منم با پانیذ انجام دادم مشکلیه
ارسلان:آره، مشکلیه حالا هم از خونه من گمشو بیرون
ممد:بد زدی
ارسلان:قبل من خودت ریده بودی هررریییی
همون لحضه دیدیم یکی به گوشی رضا پیم داد
باز کردیم با صدایی که شنیدیم همگی جیگرمون کباب شد
رضا:...
ادامه دارد...
۴.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.