رمان سهم من از بوی خاطرات تو👇🏻
سهم من از بوی خاطرات تو🚶🏻♀️
با هر قدم بیشتر می دویدیم
که میانبر زدیمو یه جا نشستیم
خسته بیشتر از سنمون برگشتم
سمت محراب و نفس نفس گفتم
خوبی؟! محراب گفت ارع خوب فرار
کردیم تو خوبی؟!
گفتم ارع خوبم .
پاشو از اینجا بریم ممکنه پیدامون کنن.
دست محراب رو گرفتم و بلندش کردم
همین که داشتیم می دویدیم
که با صدای جیغی ایست کردیم
گفتم محراب شنیدی؟!
گفت ارع
گفتم بیا بریم ببینم چیشده
دویدیم
که دیدیم دو تا دختر گیر چند تا پسر
افتادم
گفتم محراب بدو
رفتیم سمت شون و پسرا رو جدا کردیم و زدیم
سریع فرار کردن
رفتیم سمت دخترا که من....:)
پارت بعدی رو بزارم؟!
با هر قدم بیشتر می دویدیم
که میانبر زدیمو یه جا نشستیم
خسته بیشتر از سنمون برگشتم
سمت محراب و نفس نفس گفتم
خوبی؟! محراب گفت ارع خوب فرار
کردیم تو خوبی؟!
گفتم ارع خوبم .
پاشو از اینجا بریم ممکنه پیدامون کنن.
دست محراب رو گرفتم و بلندش کردم
همین که داشتیم می دویدیم
که با صدای جیغی ایست کردیم
گفتم محراب شنیدی؟!
گفت ارع
گفتم بیا بریم ببینم چیشده
دویدیم
که دیدیم دو تا دختر گیر چند تا پسر
افتادم
گفتم محراب بدو
رفتیم سمت شون و پسرا رو جدا کردیم و زدیم
سریع فرار کردن
رفتیم سمت دخترا که من....:)
پارت بعدی رو بزارم؟!
۲.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.