داستان زندگی من پارت 2
که جونگ کوک اومد و کنارم نشست می خاستم پاشم که دستمو گرفت و نشستم رو صندلی لینا سعی کرد نجاتم بده اما بی فایده بود قهوه اش و رویخت توی سالادم و مجبورم کرد که بخورم و می دونستم اگه نخورم همچی بدتر میشه و منم به زور خوردم خیلی بد مزه بود ولی باید طاقت میآوردم که تهیونگ و جیمین خندیدن و جونگ کوک یک نیش خند زد یهو حس کردم دارم بالا میارم سریع پاشدم و و رفتم تو دست شویی و بالا آوردم چند دقیقه ای اونجا نشستم و گریه کردن و اومدم بیرون که دیدیم جونگ کوک دم در نشسته و داره بهم نگاه می کنه اومد جلو رفیتم تو دست شویی درو بست همه انور در جمع شده بودن جونگ کوک هی می یومد نزدیک و من می رفتم عقب که به دیوار برخوردم ودستشو گذاشت انور منو سرشو اورد جلو (توقع بوسیدن نداشته باشین چون فعلا زمان گذشته هستش آینده رو من براتون دارم 😂)
رفت سمت گوشم و با صدای بم گفت امروز دلم به حالت سوخت ولی فردا باید چند برابرشو بهم بدی و رفت من از ترس افتادم رو زمین که لینا اومد و بلندم کرد دیگه نمی کشیدم می خاستم بمیرم و دیگه هیچوقت بر نگردم ولی نمی شد من باید خودم آیندمون بسازم برا همین سریع وسایلمو جمع کردم و از حیاط پشتی مدرسه اومدم بیرون راستی من توی یک کافه کار می کنم هیچکس نمی دونه من دارم کار می کنم به غیر از جونگ کوک پس اندازمو نگا کردم دیدیم مناسبه و رفتم به یک مدرسه ای که همه بچه های اونجا فقیر بودن و اونجا قلدری وجود نداشت من اونجا خودمو ثبت نام کردم و به لینا گفتم به همه بگه که من خود کشی کردم و مردم من حتی به دکتر هاهم گفتم به خانواده ام بگین دخترتون مرده بهتون پول می دن اونا قبول کردم یک خونه اجاره کردم و رفتم اونجا خونه مناسبم بود دیگه همچی تموم شد می تونم با خیال راحت درس بخونم دکتر بشم
رفت سمت گوشم و با صدای بم گفت امروز دلم به حالت سوخت ولی فردا باید چند برابرشو بهم بدی و رفت من از ترس افتادم رو زمین که لینا اومد و بلندم کرد دیگه نمی کشیدم می خاستم بمیرم و دیگه هیچوقت بر نگردم ولی نمی شد من باید خودم آیندمون بسازم برا همین سریع وسایلمو جمع کردم و از حیاط پشتی مدرسه اومدم بیرون راستی من توی یک کافه کار می کنم هیچکس نمی دونه من دارم کار می کنم به غیر از جونگ کوک پس اندازمو نگا کردم دیدیم مناسبه و رفتم به یک مدرسه ای که همه بچه های اونجا فقیر بودن و اونجا قلدری وجود نداشت من اونجا خودمو ثبت نام کردم و به لینا گفتم به همه بگه که من خود کشی کردم و مردم من حتی به دکتر هاهم گفتم به خانواده ام بگین دخترتون مرده بهتون پول می دن اونا قبول کردم یک خونه اجاره کردم و رفتم اونجا خونه مناسبم بود دیگه همچی تموم شد می تونم با خیال راحت درس بخونم دکتر بشم
۳.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.