غریبه ی آشنا😊
غریبه ی آشنا😊
پارت ۵
ارسلان: چقدر ظرف شستی؟
دیانا: نمی شه گفت اندازه کل یخچال
ارسلان: دیانا تو امروز استراحت کن بعد فردا برو کار کن
دیانا: باش ولی ار باب کجا؟
ارسلان: اتاق من
دیانا: ارباب زشت نیست؟
ارسلان: نه
خونه منه
دیانا: سرمو انداختم پایین
ارباب چی کار کنم؟
ارسلان: بیا رو تخت بشین من برم بیرون کار دارم ۲ ساعت دیگه میام تو لباساتو عوض کن اگر خواستی هم بخاب
دیانا: باش ارباب
ارسلان: منو ارباب صدا نکن همون ارسلان صدا کن
دیانا: آخه
ارسلان : آخه و اگر نداریم همینکه هست
دیانا: چشم
ارسلان رفت لبا سامو عوض کردم
دراز کشیدم دلم برای داداشم تنگ شده بود ممد ۵ سال ندیده بودمش رفته بود ترکیه داشتم گریه میکردم که یهو ارسلان اومد اشکامو سریع پاک کردم
ارسلان: کنار دیانا نشستم گفتم چی شده؟
دیانا: هیچی
ارسلان: چرا کریه کردی؟(دلم براش سوخت اولین بار بود دلم برای یکی سوخت تابحالم کسی خنده منو ندیدی بود این حر فو با لبخند زدم)
دیانا: ول کن
ارسلان : چیشده بگو؟
دیانا : دلم برای داداشم ممد تنگ شده ۵ ساله ندیدمش ترکیه
ارسلان : بغلش کردم
دیانا: انگار تو بغلش آرامش داشتم حس خوبی بهم میداد
پارت ۵
ارسلان: چقدر ظرف شستی؟
دیانا: نمی شه گفت اندازه کل یخچال
ارسلان: دیانا تو امروز استراحت کن بعد فردا برو کار کن
دیانا: باش ولی ار باب کجا؟
ارسلان: اتاق من
دیانا: ارباب زشت نیست؟
ارسلان: نه
خونه منه
دیانا: سرمو انداختم پایین
ارباب چی کار کنم؟
ارسلان: بیا رو تخت بشین من برم بیرون کار دارم ۲ ساعت دیگه میام تو لباساتو عوض کن اگر خواستی هم بخاب
دیانا: باش ارباب
ارسلان: منو ارباب صدا نکن همون ارسلان صدا کن
دیانا: آخه
ارسلان : آخه و اگر نداریم همینکه هست
دیانا: چشم
ارسلان رفت لبا سامو عوض کردم
دراز کشیدم دلم برای داداشم تنگ شده بود ممد ۵ سال ندیده بودمش رفته بود ترکیه داشتم گریه میکردم که یهو ارسلان اومد اشکامو سریع پاک کردم
ارسلان: کنار دیانا نشستم گفتم چی شده؟
دیانا: هیچی
ارسلان: چرا کریه کردی؟(دلم براش سوخت اولین بار بود دلم برای یکی سوخت تابحالم کسی خنده منو ندیدی بود این حر فو با لبخند زدم)
دیانا: ول کن
ارسلان : چیشده بگو؟
دیانا : دلم برای داداشم ممد تنگ شده ۵ ساله ندیدمش ترکیه
ارسلان : بغلش کردم
دیانا: انگار تو بغلش آرامش داشتم حس خوبی بهم میداد
۵.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.