بد بوی کیوت من 😈💖p14
بد بوی کیوت من 😈💖p14
کوک در رو باز کرد بابای کوک رو مبل نشسته بود نفهمیدم بابای کوک از کوک پرسیدم
ا.ت :این کیه؟
کوک: سلام بابا
ترسیدم سریع ادای احترام کردم
بابای : پسرم دختره رو حامله نکردی
ا.ت : ودف (زیر لب )
کوک : فعلا نه
ا.ت : مگه قراره حاملم کنی(منظورش قبل عروسیه )
کوک : اگه لازم باشه اره 😈👍
بابای کوک : جونکوک خفه شو
کوک :اوکی بابا😒
ویو ا.ت
بابای کوک اومد جلوی صورتم وایساد
بابای کوک :بهتره هر چه سریعتر ازدواج کنین وگرنه پسر احمقم کار دست میده
کوک : پوزخند😏
ا.ت : جناب من و کوک ۲ هفته ی دیگه ازدواج میکنیم
بابای کوک : عروسی رو انداختم پس فردا
کوک : یس 😏
ویو کوک
پس فردا دیگه نمیتونه مقاومت کنه 😈😈
ا.ت : اخه خونه و وسایل !
بابای کوک : من اونارو خریدم کوک ویلا رو به اسم ا.ت بزن
کوک : اوکی :)
(🍷شرایط پارت بعد ۲۰ تا لایک🍷)
کوک در رو باز کرد بابای کوک رو مبل نشسته بود نفهمیدم بابای کوک از کوک پرسیدم
ا.ت :این کیه؟
کوک: سلام بابا
ترسیدم سریع ادای احترام کردم
بابای : پسرم دختره رو حامله نکردی
ا.ت : ودف (زیر لب )
کوک : فعلا نه
ا.ت : مگه قراره حاملم کنی(منظورش قبل عروسیه )
کوک : اگه لازم باشه اره 😈👍
بابای کوک : جونکوک خفه شو
کوک :اوکی بابا😒
ویو ا.ت
بابای کوک اومد جلوی صورتم وایساد
بابای کوک :بهتره هر چه سریعتر ازدواج کنین وگرنه پسر احمقم کار دست میده
کوک : پوزخند😏
ا.ت : جناب من و کوک ۲ هفته ی دیگه ازدواج میکنیم
بابای کوک : عروسی رو انداختم پس فردا
کوک : یس 😏
ویو کوک
پس فردا دیگه نمیتونه مقاومت کنه 😈😈
ا.ت : اخه خونه و وسایل !
بابای کوک : من اونارو خریدم کوک ویلا رو به اسم ا.ت بزن
کوک : اوکی :)
(🍷شرایط پارت بعد ۲۰ تا لایک🍷)
۶.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.