پارت سوم:
پارت سوم:
بعد کمی گردش ب کلاس برگشتن.
هاگرید اومدو ب جفتشون نگاه کرد:حالتون خوبه؟
مانیا با دست اشاره کرد:عالی بود!
دراکو ب حال خوب مانیا لبخند زد،دیدن شادی هرکس براش خوشایند بود.
شان اومدو گردنشو لیس زد:اه چیکار میکنی پسر؟
شان ب دراکو چسبید،دراکو نوازشش کرد:منم دوست دارم پسر.
_اونا خیلی مهربونن.
د:بله استاد،همین طوره!
اون خیلی با اطرافیانش سرد رفتار میکرد حتی با نزدیکانش.
_تکالیفتونو برام بیارید.
بچه ها تکالیفشونو دادن دست هاگرید.
وبعد همشون ب سمت مدرسه برگشتن،دراکو از مانیا فاصله گرفت و تنها ب برگشتن ادامه داد.
***4روز بعد
دراکو توی حیاط دراز کشیده بود،مانیا اومدو ی سبد روی شکم دراکو گذاشت.
دراکو چشماشو باز کرد و مانیارو بالای سرش دید:تو اینجا چیکار میکنی؟
مانیا کنارش نشست:مگ نگفتم باهم دستیم؟
دراکو سبدو وسط خودشو مانیا گذاشت و نشست:خب،چی میخوای؟
م:برات شیرینی آوردم.
برای تشکر چند روز پیش!
دراکو هنوزم سرد رفتار میکرد:ممنون،ولی من نگفتم برام جبران کنی ک!
مانیا لبخند زدو با گرمی گفت:مهربونیای بی منت.
یکی از ویژگیاته.
دراکو اخم کرد،حتی اگ نمیخواست ادم گرمی با مانیا باشه ی سوتی میدادو ازش ی ویژگی درمیاورد.
مانیا از تو سبد ی ظرف ک تو چندتا شیرینی بود دراورد....
بعد کمی گردش ب کلاس برگشتن.
هاگرید اومدو ب جفتشون نگاه کرد:حالتون خوبه؟
مانیا با دست اشاره کرد:عالی بود!
دراکو ب حال خوب مانیا لبخند زد،دیدن شادی هرکس براش خوشایند بود.
شان اومدو گردنشو لیس زد:اه چیکار میکنی پسر؟
شان ب دراکو چسبید،دراکو نوازشش کرد:منم دوست دارم پسر.
_اونا خیلی مهربونن.
د:بله استاد،همین طوره!
اون خیلی با اطرافیانش سرد رفتار میکرد حتی با نزدیکانش.
_تکالیفتونو برام بیارید.
بچه ها تکالیفشونو دادن دست هاگرید.
وبعد همشون ب سمت مدرسه برگشتن،دراکو از مانیا فاصله گرفت و تنها ب برگشتن ادامه داد.
***4روز بعد
دراکو توی حیاط دراز کشیده بود،مانیا اومدو ی سبد روی شکم دراکو گذاشت.
دراکو چشماشو باز کرد و مانیارو بالای سرش دید:تو اینجا چیکار میکنی؟
مانیا کنارش نشست:مگ نگفتم باهم دستیم؟
دراکو سبدو وسط خودشو مانیا گذاشت و نشست:خب،چی میخوای؟
م:برات شیرینی آوردم.
برای تشکر چند روز پیش!
دراکو هنوزم سرد رفتار میکرد:ممنون،ولی من نگفتم برام جبران کنی ک!
مانیا لبخند زدو با گرمی گفت:مهربونیای بی منت.
یکی از ویژگیاته.
دراکو اخم کرد،حتی اگ نمیخواست ادم گرمی با مانیا باشه ی سوتی میدادو ازش ی ویژگی درمیاورد.
مانیا از تو سبد ی ظرف ک تو چندتا شیرینی بود دراورد....
۲.۸k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.