پارت پنجم
پارت پنجم
دراکو بهش نگاه کرد:خیلی ترسویی محظ اطلاعات من ب پروفسور چیزی نگفتم.
ر:ب هر حال بازم متاسفم این خیلی زیاده روی بود میدونم.
دراکو سر تکون داد:عیبی نداره،فقط برو!
ر:مانیا ی لحظه بیا.
دراکو ب مانیا اشاره کرد ک بلند شو:برو باشه من ک فرار نمیکنم.
مانیا با هری رفت،هری با تعجب گفت:میدونی داری چیکار میکنی؟
مانیا با لحن آرومی گفت:هری ما اونو کامل نمیشناسم،ممکنه ادم مهربونی باشه و ما اینو ندونیم،بهم فرصت بده اگ دراکو ادم بدی بود هرکاری بخوای میکنم باشه؟
هری سر تکون داد:باشه ولی مراقب باش ب کی اعتماد میکنی!
مانیا سر تکون داد:میدونم و حواسم هست.
وبعد برگشت پیشه دراکو:ب چی فکر میکنی؟
دراکو بهش نگاه کرد:مهم نیست مانیا چیزی نیست.
مانیا دسته دراکو رو گرفت:دراکو خواهش میکنم من دوستتم میتونی بهم اعتماد کنی.
دراکو دسته مانیا رو پس زد:ولم کن مانیا.
مانیا دستشو محکم گرفت:دراکو من میدونم ک تو تظاهر ب این رفتار میکنی،مطمئنم ی ادم مهربون درونت هست.
اما اصلا از حرفش مطمئن نبود شاید واقعا دراکو همچین ادمی بود.
دراکو«
شت مانیا انگار خیلی با ادمای مثل من سروکله زده،ولی اون تازه باهام دوست شده چجوری میتونه انقدر مطمئن باشه؟»
م:دراکو شده از مادر و پدرت متنفر بشی؟
دراکو توی فکر فرو رفت اون در واقع از مادروپدرش متنفر بود:کم پیش اومده.
مانیا سرشو ب سمت دراکو چرخوند:تو چشمام نگاه کن.
دراکو بهش نگاه کرد:خیلی ترسویی محظ اطلاعات من ب پروفسور چیزی نگفتم.
ر:ب هر حال بازم متاسفم این خیلی زیاده روی بود میدونم.
دراکو سر تکون داد:عیبی نداره،فقط برو!
ر:مانیا ی لحظه بیا.
دراکو ب مانیا اشاره کرد ک بلند شو:برو باشه من ک فرار نمیکنم.
مانیا با هری رفت،هری با تعجب گفت:میدونی داری چیکار میکنی؟
مانیا با لحن آرومی گفت:هری ما اونو کامل نمیشناسم،ممکنه ادم مهربونی باشه و ما اینو ندونیم،بهم فرصت بده اگ دراکو ادم بدی بود هرکاری بخوای میکنم باشه؟
هری سر تکون داد:باشه ولی مراقب باش ب کی اعتماد میکنی!
مانیا سر تکون داد:میدونم و حواسم هست.
وبعد برگشت پیشه دراکو:ب چی فکر میکنی؟
دراکو بهش نگاه کرد:مهم نیست مانیا چیزی نیست.
مانیا دسته دراکو رو گرفت:دراکو خواهش میکنم من دوستتم میتونی بهم اعتماد کنی.
دراکو دسته مانیا رو پس زد:ولم کن مانیا.
مانیا دستشو محکم گرفت:دراکو من میدونم ک تو تظاهر ب این رفتار میکنی،مطمئنم ی ادم مهربون درونت هست.
اما اصلا از حرفش مطمئن نبود شاید واقعا دراکو همچین ادمی بود.
دراکو«
شت مانیا انگار خیلی با ادمای مثل من سروکله زده،ولی اون تازه باهام دوست شده چجوری میتونه انقدر مطمئن باشه؟»
م:دراکو شده از مادر و پدرت متنفر بشی؟
دراکو توی فکر فرو رفت اون در واقع از مادروپدرش متنفر بود:کم پیش اومده.
مانیا سرشو ب سمت دراکو چرخوند:تو چشمام نگاه کن.
۵.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.