پارت ۲۴
پرس زمانی به پنج سال بعد
ویو یوری
امروز تولد پنج سالگی لوگان بود
تهیونگ برنامه ریخته بود
براش تولد بگیریم
تو این پنج سال رابطه لوگان و تهیونگ خیلی باهم خوب بود
تهیونگ خیلی لوگان و دوست داشت و بهش اهمیت میداد با این که حاصل
رابطه ای بود که نمیخواست
تهیونگ دوستاش و دعوت کرده بود (اعضای استری کیدز و بی تی اس و تی اکس تی منظورشه) پدر و مادرامون
باهم رفته بودن امریکا کار
داشتن برا همین نتونستن بیان من کسی و دعوت نکردم
دوستای تهیونگ و هیچ وقت ندیدم
ولی لوگان همیشه با تهیونگ میرفت پیششون و
خیلی دوسشون داشت باهمشون
صمیمی بود
ساعت شیش بود
از حموم برگشته بودم
رفتم یه لباس کوتاه سبز (عکسشو گذاشتم) پوشیدم
تقریبا لباس بازی بود
سینه هام چون بزرگ بودن مشخص میشدن
چون لباسه کمرش برام اندازه بود
ولی چون سینه هام بزرگ بودم خیلی مشخص میشد حتی پاهای خوش فرمم
تو دید بود
یکم آرایش کردم
موهامم خشک کردم و باز ریختم دو طرف
چون موهام بلند بود زیاد سینه هام تو چشم نبود
عطر همیشگیمو زدم
من آماده بودم
رفتم به لوکان یه تیشرت لش با شلوار لش مشکی پوشوندم
لوگان رفت تو سالن بالا که مهمونا میرفتن اونجا
تهیونگم آماده بود
تازه نگاش به من افتاد
_چرا اینقد لباست بازه
+مگه مهمه
_اره مهمه نمیدونی من رو این موضوع حساسم
+داری زیاده روی میکنی
_تو داری زیاده روی میکنی
+بیا امروز و گیر نده میخوام روز تولد پسرم راحت باشم
_باشه من میرم پیش بقیه تو هم بیا
+باشه
یه سر رفتم تو آشپز خونه دیدم خدمتکارا همچی و اماده کردن
ما فقط برای مهمونی ها خدمتکار میگیریم
تا راحت باشیم
منم به سمت طبقه بالا رفتم
لوگان داشت با چند نفر که کنار تهیومگ نسشته بودن حرف میزد
همشون دور یه میز نشسته بودن و
به لوگان که با خنده داشت حرف میزد
با ذوق نگاه میکردن
(بریم حرفاشون و بشنویم)
جی کی: تهیونگ نمیخوای زنت و نشونمون بدی
جیمین: راست میگه میخوایم باهاش آشنا بشیم
_بهش گفتم بیاد ولی نمیدونم کجاست
ویو یوری
خجالت میکشیدم برم پیششون
برا همین گفتم برم
تو اتاقی که تو اون طبقه بود
به مامانم زنگ بزنم
و حرف بزنم باهاش
پشتم به اونا بود و داشتم میرفتم که...... ـ
ویو یوری
امروز تولد پنج سالگی لوگان بود
تهیونگ برنامه ریخته بود
براش تولد بگیریم
تو این پنج سال رابطه لوگان و تهیونگ خیلی باهم خوب بود
تهیونگ خیلی لوگان و دوست داشت و بهش اهمیت میداد با این که حاصل
رابطه ای بود که نمیخواست
تهیونگ دوستاش و دعوت کرده بود (اعضای استری کیدز و بی تی اس و تی اکس تی منظورشه) پدر و مادرامون
باهم رفته بودن امریکا کار
داشتن برا همین نتونستن بیان من کسی و دعوت نکردم
دوستای تهیونگ و هیچ وقت ندیدم
ولی لوگان همیشه با تهیونگ میرفت پیششون و
خیلی دوسشون داشت باهمشون
صمیمی بود
ساعت شیش بود
از حموم برگشته بودم
رفتم یه لباس کوتاه سبز (عکسشو گذاشتم) پوشیدم
تقریبا لباس بازی بود
سینه هام چون بزرگ بودن مشخص میشدن
چون لباسه کمرش برام اندازه بود
ولی چون سینه هام بزرگ بودم خیلی مشخص میشد حتی پاهای خوش فرمم
تو دید بود
یکم آرایش کردم
موهامم خشک کردم و باز ریختم دو طرف
چون موهام بلند بود زیاد سینه هام تو چشم نبود
عطر همیشگیمو زدم
من آماده بودم
رفتم به لوکان یه تیشرت لش با شلوار لش مشکی پوشوندم
لوگان رفت تو سالن بالا که مهمونا میرفتن اونجا
تهیونگم آماده بود
تازه نگاش به من افتاد
_چرا اینقد لباست بازه
+مگه مهمه
_اره مهمه نمیدونی من رو این موضوع حساسم
+داری زیاده روی میکنی
_تو داری زیاده روی میکنی
+بیا امروز و گیر نده میخوام روز تولد پسرم راحت باشم
_باشه من میرم پیش بقیه تو هم بیا
+باشه
یه سر رفتم تو آشپز خونه دیدم خدمتکارا همچی و اماده کردن
ما فقط برای مهمونی ها خدمتکار میگیریم
تا راحت باشیم
منم به سمت طبقه بالا رفتم
لوگان داشت با چند نفر که کنار تهیومگ نسشته بودن حرف میزد
همشون دور یه میز نشسته بودن و
به لوگان که با خنده داشت حرف میزد
با ذوق نگاه میکردن
(بریم حرفاشون و بشنویم)
جی کی: تهیونگ نمیخوای زنت و نشونمون بدی
جیمین: راست میگه میخوایم باهاش آشنا بشیم
_بهش گفتم بیاد ولی نمیدونم کجاست
ویو یوری
خجالت میکشیدم برم پیششون
برا همین گفتم برم
تو اتاقی که تو اون طبقه بود
به مامانم زنگ بزنم
و حرف بزنم باهاش
پشتم به اونا بود و داشتم میرفتم که...... ـ
۲.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.