برادران یوسف وقتی می خواستن یوسف رو توی چاه بندازن، یوسف
برادران یوسف وقتی می خواستن یوسف رو توی چاه بندازن، یوسف لـبـخـنـدی زد!
یهودا پرسید: چرا می خندی؟ اینجا که جای خنده نیست!
یوسف گفت:
روزی در این فکر بودم که چطور کسی میتونه به من اظهار دشمنی بکنه با وجود این که برادران نیرومندی چون شما دارم...
اما حالا می بینم که خدا همین برادران رو بر من مسلط کرد تا بدونم غیر از خــــدا تکیه گاهی نیست!
و این چاه نشینی ِ امروز من تاوان ِ تکیه کردن به غیر خداست...
با دو قبله در ره توحید نتوان زد قدم
یا رضای دوست باید،یا هوای خویشتن.
#یا_مهدی_ادرکنی #امام_تنها_آقای_خاص_من #شیعه #رهبری #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #یا_علی (ع) #امام #اسلام
یهودا پرسید: چرا می خندی؟ اینجا که جای خنده نیست!
یوسف گفت:
روزی در این فکر بودم که چطور کسی میتونه به من اظهار دشمنی بکنه با وجود این که برادران نیرومندی چون شما دارم...
اما حالا می بینم که خدا همین برادران رو بر من مسلط کرد تا بدونم غیر از خــــدا تکیه گاهی نیست!
و این چاه نشینی ِ امروز من تاوان ِ تکیه کردن به غیر خداست...
با دو قبله در ره توحید نتوان زد قدم
یا رضای دوست باید،یا هوای خویشتن.
#یا_مهدی_ادرکنی #امام_تنها_آقای_خاص_من #شیعه #رهبری #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #یا_علی (ع) #امام #اسلام
۱.۴k
۳۰ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.