در یکی از شهرهای کانادا پیرمردی را به دادگاه احضار کردند
در یکی از شهرهای کانادا پیرمردی را به دادگاه احضار کردند بخاطر دزدیدن نان..!پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش رو اینگونه توجیه کرد:خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم..!
قاضی گفت:تو خودت میدانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه خواهم کرد و میدانم که توان پرداخت آنرا نداری,به همین خاطر من به جای تو پرداخت میکنم..!
در آن لحظه همه سکوت کردند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد بابت حکم پیرمرد پرداخت شود..!سپس ایستاد و نگاه کرد به کسانی که حاضر بودند و گفت:همه شما محکوم هستید و بایستی ده دلار جریمه پرداخت کنید چون در شهری زندگی میکنید که فقیری مجبور میشود یک نان دزدی کند..!
در اون جلسه دادگاه 480 دلار جمع شد ،قاضی آنرا به پیرمرد بخشید..!
روزه، یادآوری مسئولیت ما دربرابر فقراست، نه یادآوری درد دیگران.
قاضی گفت:تو خودت میدانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه خواهم کرد و میدانم که توان پرداخت آنرا نداری,به همین خاطر من به جای تو پرداخت میکنم..!
در آن لحظه همه سکوت کردند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد بابت حکم پیرمرد پرداخت شود..!سپس ایستاد و نگاه کرد به کسانی که حاضر بودند و گفت:همه شما محکوم هستید و بایستی ده دلار جریمه پرداخت کنید چون در شهری زندگی میکنید که فقیری مجبور میشود یک نان دزدی کند..!
در اون جلسه دادگاه 480 دلار جمع شد ،قاضی آنرا به پیرمرد بخشید..!
روزه، یادآوری مسئولیت ما دربرابر فقراست، نه یادآوری درد دیگران.
۹۴۵
۰۱ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.