باران...
باران...
پشت این پنجره مردیست
که مدام بیدار است
به اراده ی شکسته اش
به اخلاق گم شده اش/فکر می کند
پنجره را باز نمی کند/اما
برای شنیدن باریدنت
سر به پنجره می گذارد...
پشت این پنجره مردیست
که مدام بیدار است
به اراده ی شکسته اش
به اخلاق گم شده اش/فکر می کند
پنجره را باز نمی کند/اما
برای شنیدن باریدنت
سر به پنجره می گذارد...
۵.۵k
۰۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.